عدلیه معتقد است شناخت خداوند، امری نیکو و ستوده است؛ زیرا در سایه شکر منعم است که بندگان به شکر منعم نائل میشوند و هیچ شکّی هم میان عقلا در نیکو بودن شکر منعم نیست. همچنین با ترک شناخت خداوند، احتمال دارد که بندگان به ضرر و زیان مبتلا شوند؛ زیرا ممکن است در سایه نشناختن خداوند، به اموری دست بزنند که آخرت و عاقبت خود را تباه کند و هیچ عاقلی، در قبیح و زشت بودنِ چنین فعلی تردیدی به خود راه نمیدهد. به همین جهت است که معرفت اﷲ ضروری و لازم تلقّی میشود.۱
۱ ـ ۴. پیراستگی فعل خدا از بیهودگی و عبث
اشاعره معتقدند که افعال خداوند را نمیتوان غایتمند شمرد؛ زیرا غایت داشتن افعال الهی، به منزله وجود نقص در ذات الهی است و اگر افعال خداوند در پی تحصیل آن غایات باشد، استکمال در ذات خداوند رخ میدهد. در مقابل، متکلّمین عدلیه معتقدند که باید میان دو نوع غایت فرق نهاد: غایتی که به فاعل بر میگردد و غایتی که بر خود فعل مترتّب است. قطعاً در افعال الهی نمیتوان چنین تصوّر کرد که غایت و نفع به خداوند برسد؛ زیرا نشانه نقص در ذات خداوند است؛ ولی اگر فعل خداوند از هرگونه غایت و هدفی هم عاری باشد، لغویت و عبث پیش میآید و انجام دادن فعل لغو و عبث، برای حکیم قبیح است و به همین جهت، باید افعال الهی را دارای غایت و هدف دانست. همانطور که ملاحظه میشود، اثبات غایتمندیِ فعل الهی، در سایه تمسّک به قاعده حسن و قبح صورت میگیرد.۲
متکلّمین اسلامی با توجّه به همین کبرای لزوم پیراستگی فعل الهی از لغویت است که میگویند: عقل درک میکند که بر خداوند، مکلّف ساختن بندگان لازم و ضروری است؛ زیرا عقل درک میکند که خداوند باید بندگان را