ذاتش، علم به همان خصوصیتی که موجب تحقّق اشیاء است به دست میآید و در نتیجه، طبق ملازمه مذکور، علم به اشیاء نیز حاصل میشود.۱
در مقابل این گروه، برخی دیگر با برقراری تلازم میان تغییر معلوم و تغییر علم، در صدد انکار علم خداوند به جزئیات بر آمدهاند. آنها معتقدند که اگر خداوند به جزئیات جهان علم داشته باشد، لازم میآید که علمش دچار تغییر شود؛ زیرا علم تابع معلوم است و با تغییر در معلوم، به ناچار علم نیز باید تغییر کند و الا مطابقت میان علم و معلوم از بین خواهد رفت؛ زیرا معلوم، از امور زمانی است و همیشه ملازم با تغییر است و با ثبات علم، تطابق میان آنها از بین خواهد رفت.۲
۱ ـ ۱۱. غایتمندی فعل خداوند
اشاعره با برقراری تلازم میان غایتمندی فعل و نقصان، سعی دارند اثبات کنند که فعل خداوند، معلّل به غایات نیست. آنها میگویند: در فلسفه، علّت غایی به چیزی گفته میشود که فاعل را از قوّه به فعلیت و از امکان به وجوب خارج میکند. این علّت غایی، از جهت تصوّری، مقدّم بر فعل است و از جهت وجود خارجی، متأخّر از آن. چنین معنایی، در ذات خداوند ممکن نیست؛ زیرا خداوند در مقام ذات، وصف و فعل غنیّ مطلق است و همان طوری که در مقام وجود تام است و به چیزی محتاج نیست، در مقام فعل نیز تام است و هیچ احتیاجی در وی راه ندارد. در غیر این صورت، باید نقصان به ذات خداوند راه یابد و خداوند با انجام دادن آن افعال و پیگیری غایت، به کمال برسد؛ امری که با غنای بالذّات خداوند جمع نمیشود.۳
در برابر این گروه، متکلّمان دیگری معتقدند که هرچند چنین معنایی از غایت