مشهود است که برخی از آنها برای برخی دیگر خلق شدهاند و همگی آنها نیز در راستای یک هدف نهایی حرکت میکنند. همین امر نشان میدهد که فاعل و صانع آنها به این خصوصیات علم داشته و ترتیب میان موجودات را میدانسته است. پس همین که موجودات و مصنوعات اتقان، دقّت، نظم و اِنتظام بسیار منطقیای دارند، نشانه و دلیل بر وجود صانعی است که از این امور آگاه / باخبر است. همین امر، بهترین دلیل برای وجود علم در فاعل و صانع عالم است.۱
برخی از متکلّمین با برقراری ارتباط و تلازم میان علم به سبب و علم به مسبّب، در صدد اثبات علم خداوند به جزئیات بر آمدهاند. علم به سبب از آن حیث که سبب است، علم به مسبّب نیز هست. مقصود از علم به سبب، علم به همان حیثیت و لحاظی است که موجب شده است تا شیء، سبب برای تحقّق دیگری تلقّی شود. با بیان چند مقدّمه میتوان این تلازم را تبیین نمود:
الف ـ جهان با تمام اجزای خودش، به خداوند تبارک و تعالی مستند است؛ زیرا مقتضی توحید در خالقیت، چیزی جز این نیست.
ب ـ مقصود از علّیت داشتن چیزی برای چیز دیگر، این است که علّت یک خصوصیتی دارد که با توجّه به آن، معلول از وی صادر میشود و معلول را در خارج به سر حدّ وجوب میرساند؛ به گونهای که اگر این خصوصیت در علّت وجود نداشت، محال بود معلول از وی سر بزند.
ج ـ فاعلیت خداوند نسبت به موجودات، به ذات خودش است نه به خصوصیت عارضی و جهت زائد بر ذاتش.
د ـ علم داشتن به جهتی که مقتضی برای ایجاد شیء است، علم به همان شیء نیز محسوب میشود.
از مجموع مقدّمات مذکور، این نتیجه به دست میآید که با علم خداوند به