خوانده میشود، و یا نه امتثال امر است و نه مخالفت با آن؛ بدین صورت که اصلاً در این مورد، حکمی از جانب شارع تشریع نشده است. در این صورت، عنوان «عبث و بیهودگی» را با خود خواهد داشت. حال اگر قرار باشد که خداوند به مثل مقدور عبد قدرت داشته باشد، باید فعلش به یکی از این سه عنوان متّصف باشد؛ در حالی که هیچ یک در حقّ خداوند معنا ندارد.۱
۱ ـ ۳. معجزه و اثبات صدق نبی
اعتماد کردن به مدّعی نبوّت، یکی از دغدغههای بشر تلقّی میشود. از میان بشر، قطعاً افرادی واسطه میان خداوند و بندگان هستند و شریعت الهی را به آنها میرسانند؛ ولی افرادی نیز وجود دارند که بدون داشتن صلاحیت، ادّعا میکنند که از طرف خداوند برای ارشاد و هدایت مردم آمدهاند. به همین جهت، تشخیص نبی از فردی که متنبّی است و به دروغ ادّعای نبوّت دارد، یکی از مهمترین و اساسیترین کارها در ادیان تلقّی میشود.
برای اثبات نبوّت هر شخصی، راههای مختلفی وجود دارد. یکی از این راهها آوردن معجزه است. وقتی پیامبری معجزه بیاورد، میتوان به وی اعتماد کرد و به دستور وی خاضع بود؛ زیرا منطقاً میان معجزه و صدق گفتار صاحب آن، تلازم وجود دارد. این تلازم را میتوان با توجّه به صفت حکمت الهی، به وضوح نشان داد:
عدل و حکمت، از صفات خداوند هستند. خداوند هیچگاه ظلم نمیکند و فعل مخالف حکمت نیز انجام نمیدهد. از طرفی نیز خداوند هدایت مردم را در نظر دارد، نه گمراهی و کفر آنها را. حال اگر کسی ادّعای پیامبری و سفارت از طرف خداوند را داشته باشد و معجزه هم برای اثبات این ادّعا بیاورد، نشانه صادق بودن وی است؛ زیرا اگر صادق نباشد، صفت حکمت و عدل خداوند زیر سؤال میرود. چگونه ممکن است خداوند به فرد دروغگو توان معجزه بدهد، و با این