هماهنگ باشد؛ زیرا هر چند معلول فاعل غیر موجب حادث نیز حادث است، ولی لزومی ندارد که معلول فاعل غیر موجب قدیم، قدیم باشد. در علم کلام بر همین مبنا، از صفت حدوث و تلازم در رابطه علّت و معلول، صفت قدرت الهی را اثبات میکنند. بدین صورت که مقتضای قدرت خداوند این است که بر ترک یا فعل معلول، قدرت دارد و هر کدام را بخواهد، میتواند تحقّق بخشد. پس حدوث عالم و ممکن نبودن حدوث در ذات الهی، کاشف از وجود صفت قدرت است. با توجّه به این صفت است که خداوند در عین قدیم بودنش، میتواند معلول حادث داشته باشد.۱
همچنین در این کتب گاه با برقراری تلازم میان عدم تناهی وجود و عدم تناهی صفت، عمومیت قدرت خداوند را اثبات نمودهاند. وجود خداوند، وجودی مطلق است که هیچ چیزی نمیتواند برای وی حد محسوب شود؛ چه حدّ عقلی و چه حدّ خارجی. به طور طبیعی آنچه غیر متناهی در وجود است، باید در صفات کمال و جمال نیز نامتناهی باشد؛ زیرا وجود، منبع تمام کمالات است. پس عدم تناهی در ناحیه وجود، با عدم تناهی در ناحیه کمالات تلازم دارد. قدرت نیز یکی از کمالات خداوند است که به تبع عدم تناهی در وجود، قدرت الهی نیز نامتناهی است و هیچ حدّی ندارد. پس قدرت خداوند عام است و هر ممکن الوجودی را در بر میگیرد.۲
در مقابل نیز برخی با برقراری تلازم میان عمومیت قدرت و اتّصاف فعل به یکی از اوصاف طاعت و معصیت و عبث، سعی نمودهاند از استحاله دومی، عدم عمومیت قدرت خداوند به مثل مقدور عبد را ثابت نمایند. آنها معتقدند افعال انسانی از سه حال خارج نیست: یا امتثال امر الهی است و عنوان «طاعت» را به خود میگیرد، و یا مخالفت با امر خداوند است که «معصیت»