53
روش‌شناسی استنباط در علم کلام

«شناسنده» و «شناخته شده» شکل می‏گيرد. به عبارت دیگر، در شناخت، هم باید شخصی باشد که بخواهد چیزی را بشناسد و هم باید چیزی وجود داشته باشد که شناخته شود. صرف وجود شیء شناخته شده، بدون در نظر گرفتن جنبه ارتباطی آن با شناسنده، موجب پیدایش شناخت نمی‏شود. بله، می‏توان گفت آن شیء واقعیت دارد و هست؛ ولی نمی‏توان گفت این شیء شناخته شده است.

پس در معرفت و شناخت، افزون بر جنبه حکایت‌گری، جنبه ارتباط با شناسنده نیز دخیل است؛ نه به عنوان شرط خارجی و ملازم با واقعیت، بلکه به عنوان امر دخیل در ماهیت معرفت و شناخت؛ به‏ گونه‌ای که اگر ذهن بخواهد گزاره و متعلّق آن را بدون ارتباط با فاعل شناسا در نظر بگیرد، صرفاً می‏توان گفت جمله حاکی از واقعیت وجود دارد، ولی نمی‏توان گفت این گزاره شناخته شده است. زمانی می‌توان چنین وصفی را بر قضیه نام نهاد که ارتباطی با فاعل شناسا داشته باشد.

به علاوه، می‏توان این سؤال را مطرح کرد که آیا در همه مواردی که گزاره صادق است، معرفت هم یافت می‏شود، هرچند شخص جاهل، منکر، شاک و معتقد جزمی و غیر جزمی باشد؟ آیا همه این موارد از جهت معرفت یکسان هستند؟

۲. مؤلّفه صدق

قضایایی که انسان با آن‌ها برخورد می‏کند، حالات مختلف دارند. گاه باور به قضیه‏ای درست و گاه نیز نادرست است. برای مثال در هوای بارانی، باور به گزاره «امروز هوا بارانی است» صحیح و درست است و باور به «امروز هوا گرم و آفتابی است» نادرست و غلط است. هرچند در هر دو قضیه، مؤلّفه باور وجود دارد؛ ولی یکی از آن‌ها متّصف به صدق و درستی می‏شود و دیگری متّصف به کذب و نادرستی.

معرفت‌شناسان بر این باورند که باور کاذب را هیچ‌گاه نمی‌توان معرفت


روش‌شناسی استنباط در علم کلام
52

دیدگاه‌های مختلف در نقش مؤلّفه باور در معرفت

پس از تشریح ديدگاه‌های مختلف در ماهيت باور و تصديق لازم در آن، جای اين پرسش است که آيا باور جزء معرفت است يا امر ملازم با آن؟ آيا باور، در حقيقتِ معرفت دخالت دارد يا خارج از ماهيتِ معرفت است، هرچند که ممکن است با آن ملازم و همراه باشد؟

مطابق دیدگاه رایج در معرفت‌شناسی، باور در حقيقت و ماهيت معرفت دخيل است. باور یکی از مؤلّفه‏ها و از جمله اجزای داخلی معرفت است. بدون باور داشتن به گزاره نمی‏توان مدّعی شد بدان معرفت داریم.

در مقابل، برخی دانشمندان۱ معتقدند که باور هیچ مدخلیتی در معرفت ندارد. معرفت بر پایه صدق استوار است. هر گاه گزاره صادق باشد، می‏توان عنوان معرفت را بر آن اطلاق کرد، هرچند کسی به آن باور نداشته باشد. البتّه این عدّه می‏پذیرند که معرفت نیاز به شخص باورنده نیز دارد؛ ولی وجود باور و به تبع باورنده، شرط خارجی و ملازم با معرفت است، نه داخل در ماهیت معرفت. به عبارت دیگر، آن‌ها معتقدند باید میان «مقوّم معرفت» و «ملازم معرفت» فرق گذاشت. روشن است که معرفت چون ارتباطی با مُدرِک دارد، نمی‏تواند جدا از ذهن باورنده تصوّر شود؛ ولی این ارتباط شرط خارجی و از ملازمات آن است، نه از مقوّمات و داخل در ماهیت معرفت.۲

برای داوری میان این دو دیدگاه، باید به نکته‏ای توجّه کرد. قضیه و گزاره از جهتی با خارج ارتباط دارد و حاکی از آن است و از جهتی نیز با باورنده در ارتباط است. زمانی که قضیه از واقعیت حکایت‌گری داشته باشد، صادق است. از همین رو با ملاحظه جنبه حکایت‌گری قضیه، صدق از جمله مقوِّمات معرفت است. از سویی معرفت به معنای شناخت است و شناخت نیز با دو امر

1.. مصباح یزدی (به نقل از: پژوهشی تطبیقی در معرفت‌شناسی معاصر: ص۹۱ ـ ۹۳).

2.. حسین‌زاده، پژوهشی تطبیقی در معرفت‌شناسی معاصر: ص۹۳.

  • نام منبع :
    روش‌شناسی استنباط در علم کلام
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 23618
صفحه از 435
پرینت  ارسال به