33
روش‌شناسی استنباط در علم کلام

تعریف اوّل برطرف شده است؛ ولی باز هم افلاطون با آن موافق نیست و در طیّ مراحلی، آن را نیز به چالش می‏کشد. مهم‌ترین نقد وی این است که امکان دارد باور صادقی از راه عادی آن به وجود نیاید و همین، داوری درباره آن را با مشکل مواجه می‌کند. اصولاً داوری کردن میان باور کاذب و صادق، نیاز به معیار خاص دارد و بر فرض دست‌یابی به آن، نیاز به مؤلّفه دیگری است. او با این نقض، در واقع برای اثبات و معقول جلوه دادن تعریف سوم معرفت، راه را باز می‏کند؛ زیرا در این تعریف علاوه بر مؤلّفه «باور» و «صدق»، مؤلّفه «توجیه» نیز گنجانده شده است.۱

تعریف مذکور که از جمله تعریف‏های مقبول میان متفکّران غربی است، بعدها با اشکالاتی مواجه گردید که بر اثر آن، متفکّران بسیاری برای ترمیم و یا ارائه تعریف جای‌گزین آن کوشیده‌اند. در ادامه، به برخی از این اشکالات اشاره می‏شود:

۱. ممکن است قضیه‏ای هر سه مؤلّفه معرفت را داشته باشد و در عین حال، معرفت شکل نگرفته باشد. در توضیح این مطلب، می‏توان از یک مثال بهره گرفت. فرض کنید فردی به دختر خود اعتماد دارد، به‏ گونه‌ای که تصوّر نمی‏کند دخترش به وی دروغ بگوید؛ ولی اتّفاقاً درباره خریدن یک گوشی تلفن، دخترش به او دروغ گفته و چنین وانمود می‏کند که گوشی تلفن همراه خریده است. فرض کنید در همین زمان، همسر وی، گوشی تلفن همراهی خریده است و شوهر خود را از چنین عملی، مطّلع نساخته است. در همین حال، یکی از همسایه‏ها به او می‏گوید: «شنیده‌ام یکی از اعضای خانواده تو، گوشی تلفن همراه خریده است» و او در پاسخ می‏گوید: «بله، می‏دانم». در این قضیه،

1.. چیشلم، نظریۀ شناخت: ص۲۵۳ ـ ۲۵۴؛ موزر، مولدر و تروت، درآمدی موضوعی بر معرفت‌شناسی معاصر: ص۴۰؛ خاتمی، «مسئلۀ گتیه» ص۱۵۳ ـ ۱۵۷؛ امیری، «توجیه معرفتی آلوین گلدمن و نقد آن» ص۷ ـ ۱۲؛ روحانی، «عنصر توجيه در معرفت‏شناسى معاصر» ص۱۳۵ ـ ۱۳۶.


روش‌شناسی استنباط در علم کلام
32

۲ ـ ۷. باور صادق موجّه

در مباحث معرفت‌شناسی غربی، واژه «معرفت» معنای خاص‌تری به خود گرفته است. مشهورترین معنای معرفت، همان «باور صادق موجّه» است. یعنی در هر معرفت باید سه رکن وجود داشته باشد: اوّلاً، باید فاعل شناسا نسبت به گزاره، باوری داشته باشد. ثانیاً، این گزاره صادق باشد. و ثالثاً، فاعل شناسا در دست‌یابی به چنین باوری موجّه باشد؛ یعنی دلیلی برای این پذیرفتن داشته باشد.

افلاطون طیّ گفت‌وگویی که در کتاب تئاتتوس به تصویر کشیده است، ابتدا دو تعریف ارائه شده از معرفت را به چالش می‏کشد و در نهایت، معرفت را به «باور صادق موجّه» تعریف می‏کند. در این رساله ابتدا معرفت به «ادراک حسّی» تعریف می‏شود که انسان، معیار معرفت است. افلاطون تعریف مذکور را به چالش می‏کشد و اشکال می‌کند که اگر معرفت، ادراک حسّی باشد، دلیلی بر حصر معیار معرفت در انسان نیست؛ بلکه هر موجودی که از حس برخوردار است، می‏تواند معیار معرفت باشد. علاوه بر این که مطابق معیار مذکور، یادآوری نباید معرفت محسوب شود، یعنی اگر کسی قبلاً چیزی را مشاهده کرده است و اکنون آن را دو باره به ذهن می‏آورد، نباید گفت: «بدان شیء معرفت پیدا کرده است»؛ زیرا این ادراک، حسّی نیست و خیالی است. همچنین بر طبق این معیار، نباید بتوان برای اشیایی که وجود و ماهیتشان در تغییر است، نام واحدی را انتخاب کرد؛ زیرا محسوسات دائماً در حال تغییرند و وحدتِ نام، نیازمند جهت اشتراک و ثبات است.

افلاطون در این رساله، پس از مطرح کردن اشکالات متعدّد، در نهایت معتقد می‏شود که نمی‏توان معرفت را به ادراک حسّی تعریف نمود و به همین جهت، تعریف دومی ارائه می‏دهد. مطابق تعریف دوم، معرفت همان باور صادق است. در این تعریف هرچند خطای حس و برخی از اشکالات وارد بر

  • نام منبع :
    روش‌شناسی استنباط در علم کلام
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 23658
صفحه از 435
پرینت  ارسال به