توجّه به تعاریف دیگر نشان میدهد که مشترکات و تفاوتهایی در این زمینه وجود دارد. برای نمونه: «اصول دین، آن چیزی است که باید دانسته شود تا مقدّمه اعتقادورزی به آنها شکل بگیرد».۱ «اصول دین، امور اعتقادی را گویند که هدف از آنها عمل جوانجی و عقد القلب بدانها است».۲ «اصول دین همان چیزی است که مطلوب در آنها اعتقاد است».۳ «اصول دین، عقیده یا عقایدی است که حکم پایه و اساس و ریشه آن را دارد».۴ «مجموعهای از عقاید حقّهای است که در قلب جای میگیرد؛ به گونهای که ایمان به آنها و اعتقاد قلبی داشتن به آنها واجب است».۵
از مجموع این تعاریف میتوان به چند نکته پی برد:
الف ـ مطلوبِ اوّلاً و بالذّات در اعتقادات، شناخت و عمل قلبی است، نه عمل و رفتار خارجی.
ب ـ اصول دین، پایه و اساس برای سایر بخشهای دین است و فقه و اخلاق نیز بر پایه همین اصول دین استوار میشوند.
ج ـ ایمان، بر پایه همین اصول دین و تدیّن به آنها شکل میگیرد.
در کتب و منابع کلامی، از اعتقادات با الفاظ مختلفی یاد کردهاند. گاه تعبیر «اصول دین»۶ را درباره آن به کار میبرند و گاه نیز واژگان دیگری چون: «اصول
1.. عراقى، مقالات الاُصول: ج۲ ص۱۳۵.
2.. بيارجمندى، مدارک العروة: ج۱ ص۱۵۳.
3.. خویی، الإجتهاد و التقليد: ص۲۹۳؛ صدر، الإجتهاد و التقليد: ص۳۹۸.
4.. مصباح یزدی، آموزش عقايد: ج۱ ص۲۸.
5.. حمود، الفوائد البهيّة فی شرح عقائد الإمامية: ج۱ ص۶۲.
6.. مرعشى، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل: ج۲ ص۲۹۴؛ مؤيّدى، الإصباح على المصباح فی معرفة الملک الفتّاح: ص۲۵؛ بغدادى، اُصول الايمان: ص۲۱۲؛ موسوى شفتى، الإمامة: ص۷۵؛ فاضل مقداد، الأنوار الجلالية فی شرح الفصول النصيرية: ص۱۰۰؛ علامه حلّى، الباب الحادی عشر مع شرحيه النافع يوم الحشر: ص۲؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل: ج۳ ص۴۰۹؛ خرّازى، بداية المعارف الإلهية فی شرح عقائد الإمامية: ج۲ ص۶؛ استرآبادى، البراهين القاطعة فی شرح تجريد العقائد الساطعة: ج۱ ص۷۰؛ سیّد مرتضی، رسائل: ج۱ ص۱۶۵؛ قاضى عبد الجبّار، شرح الاُصول الخمسة: ص۷۶؛ قارى، شرح کتاب الفقه الأکبر: ص۱۹۴؛ موسوى زنجانى، عقائد الإمامية الإثنی عشرية: ج۱ ص۱۱۱؛ حائرى، درر الفوائد: ص۱۶۸؛ عراقى، مقالات الاُصول: ج۱ ص۱۳۵؛ خویی، الإجتهاد و التقليد: ص۲۹۳؛ صدر، الإجتهاد و التقليد: ص۲۰۸.