ما آیات خود را به آنان دادیم؛ ولی آنها از آن روی گرداندند!).
ضمیر «هُم» در این آیه، به «اصحاب حجر» در آیه پیشین ـ که همان قوم ثمود (یعنی قوم حضرت صالح علیه السلام) است ـ برمیگردد. مراد از آیاتی که مورد اِعراض این قوم واقع شده است، یا معجزات و خوارق عادات است که همان داستان ناقه و آب خوردنش، و آن حوادثی خواهد بود که قوم صالح، آن را مشاهده کردند، یا مقصود همان معارف الهی است که صالح علیه السلام بر ایشان ابلاغ نمود و یا هر دوی آنها موردنظر است. به هر حال، تعبیر به اعراض (روی گرداندن) نشان میدهد که قوم صالح نیز حاضر نبودند آیات را بشنوند و یا به آن نظر بیفکنند۱ که این، خود، نوعی دلگرمی برای پیامبر خدا صلی الله علیه و اله است که وی در این راه تنها نیست.
چنان که ملاحظه شد، آیه پایانی با آیات پیشین آن، از جهت نوع عمومیت و فراگیری، متفاوت است؛ زیرا در آیات یادشده، گستره رویگردانی نسبت به نشانههای خداوند بود و در صدد بیان این حقیقت بودند که تنها سخنان و دعوتی که در قالب آیات قرآن، ابلاغ و بیان میشود، مورد رویگردانی و بیاعتنایی قرار نمیگیرند؛ بلکه مشرکان حقناپذیر از هر گونه آیه و نشانهای که از جانب خداوند متعال آورده شود، اعراض میکنند. هم از معارف الهی رویگردانی میکنند و به دعوت حق پاسخ نمیگویند، هم معجزاتی را که توسط انبیای الهی صادر میشود، انکار و تکذیب میکنند و هم از تفکّر و اندیشه در باره نشانههای قدرت و حکمت الهی در آسمانها و زمین و... گریزاناند. امّا در آیه اخیر، رویگردانی از دعوت را شامل حال دیگر پیامبران از جمله صالح علیه السلام نیز میداند و با بیان سرگذشت انبیای پیشین،۲ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله دلداری میدهد که تنها تو از اعراض شدگان نیستی؛ بلکه پیامبران پیش از تو نیز از طرف مخالفانشان مورد بیاعتنایی و اِعراض واقع شدهاند.