در این روش، از دو نوع تعمیم میتوان استفاده نمود: یکی تعمیم در ابتلای به مشکل و دیگری تعمیم در واکنش به مشکل و الگو قرار دادن دیگران. نوع اوّل را «تعمیم ابتلایی» و نوع دوم را «تعمیم الگویی» نامگذاری میکنیم و در ادامه، با توضیح بیشتر هر کدام به مبانیِ قرآنی آنها اشاره مینماییم.
الف ـ تعمیم ابتلائی
اوّلین مرحله در مقایسه همسطح، اطلاع یافتن از سختیهای اطرافیان است. آگاهی یافتن از مشکلات این افراد، اثباتکننده وجود چنین مشکلاتی برای دیگران است که نتیجه آن، تنها ندیدن خویش در ابتلای به مشکلات است. زمانی که انسان در یک موقعیت دشوار قرار میگیرد، در نگاه اوّل چنین میپندارد که سختیها و مشکلات فقط برای او اتفاق افتاده است و تنها اوست که مبتلای به مصیبت شده است. لذا از این جهت، دچار احساس تنهایی میشود. احساس تنهایی نیز از عوامل فشار روانی است که موجب کاهش نیروی مقاومت و طاقتفرسا شدن تحمّل سختی میشود؛ امّا هنگامی که از سختیِ وارد شده بر دیگر افراد باخبر شویم و به این حقیقتْ آگاهی پیدا کنیم که چنین سختیهایی، برای همه افراد در طول تاریخ وجود داشته است و دیگران نیز پیش از ما یا همراه ما با چنین مشکلاتی درگیر بوده و هستند، خود را در وارد آمدن سختیها تنها نخواهیم دید؛ بلکه رنج خود را در کنار رنج دیگران و شبیه آنان ارزیابی میکنیم. تنها ندیدن خود در ابتلای به سختی نیز موجب کاهش فشار روانیِ حاصل از آن میشود.
از این رو، هر چه تعداد افراد درگیر با آن سختی بیشتر باشد و ما از وجود آنها باخبر شویم، احساس تنهایی، کمرنگتر خواهد شد و فشار روانیِ حاصل از آن نیز کاهش بیشتری خواهد داشت. مثلاً سطح توانمندی برای تحمّل یک بیماری آن جا که برای افراد یک خانواده یا محلّهای از شهر اتفاق افتاده باشد با جایی که آن بیماری، دامنگیر عموم مردم شهر شده باشد، پایینتر خواهد بود. وضوح این مطلب چنان است که هم در زبان عربی با جمله «البلیّةُ إذا عَمّت طابت أو هانت»۱ و هم در