بود؛ و دیگری برای جامعه اسلامی که همان برچیده شدن فتنه و یکپارچه شدن دین خداست. برای تشویق آنان به این امر نیز بر آگاه بودن خدا نسبت به اعمال و رفتارشان تأکید شده است؛ ولی در صورتی که آنان بخواهند به دشمنی و کردار ناشایست خود ادامه دهند، دچار شکست و هلاکتی خواهند شد که بر پایه سنّت الهی۱ در طول تاریخ به سراغشان میآید. این پیامدی بود که با انتخاب جنگ و ستیز و روگردانی از پیشنهاد دست برداشتن از مخالفت، خود گرفتار آن میشوند؛ امّا ممکن بود با این عملِ مشرکان، یعنی تصمیم بر ادامه جنگ، مسلمانان دچار یأس و ناامیدی شوند و از مبارزه با دشمنان کنارهگیری کنند. از این رو، خداوند متعال در آخرین آیه مورد بحث، با عبارت «فاعلموا (بدانید)» توجّه ایشان را به این مطلب جلب نموده است که آنان تحت ولایت الهی هستند و یاریِ خداوندی که هم خوب سرپرستی است و هم خوب یاوری، شامل حالشان خواهد بود. پس دیگر جا ندارد در برابر تصمیم کافران، احساس ضعف و ناامیدی به خود راه دهند.
از دیگر آیات مرتبط با این بحث، آیه یازده سوره محمد صلی الله علیه و اله است:
(ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَی لَهُم.۲
این [نصرت مؤمنان و هلاکت و سوء عاقبت کفّار] برای آن است که خداوند، سرپرست کسانی است که ایمان آوردند؛ امّا کافران، سرپرستی ندارند!).
در این آیه، دلیل نصرت و سعادت مؤمنان، و در مقابل، نابودی و سوء عاقبت کافران ـ که در آیات قبل از آن آمده است ـ، این مسئله دانسته شده است که مولای مؤمنان، خدای تعالی است، در حالی که کافران، هیچ مولا و سرپرستی ندارند. ولایت داشتن از سوی خدا برای مؤمنان، عاملی برای افزایش توانمندی آنان در موقعیتهای ناخوشایند خواهد بود. همچنان که مولا نداشتن دشمنان، عاملی است برای تضعیف روحیه آنان که در «تقویتهای تضعیفی» به آن اشاره میگردد.