بودند.۱ آیه ۳۳ سوره انعام، محلّ گفتگوی فراوان میان مفسران است. در بخش اوّل این آیه، با بیان آگاهی خدا به اندوه پیامبر صلی الله علیه و اله از ایشان به خاطر این گفتهها دلجویی به عمل آمده است و در بخش دوم آن، با تبیین بازگشت تکذیب پیامبر صلی الله علیه و اله به تکذیب آیات الهی به ایشان آرامش بخشیده است:
(قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ.۲
به یقین میدانیم۳ که گفتار آنها، تو را غمگین میکند؛ ولی [غم مخور! و بدان که] آنها تو را تکذیب نمیکنند، بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار مینمایند).
بخش اوّل آن بعداً در تقویت «خدا ـ آگاهی» بیان میشود. در تفسیر و معنای بخش دوم ـ که از عبارت «فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ...» شروع میشود ـ، چند وجه بیان شده است که منشأ اختلاف بین آنها این است که ظاهر عبارت «لاَ يُكَذِّبُونَكَ» (تو را تکذیب نمیکنند) با آنچه در واقعیت اتفاق افتاده و آیات دیگر قرآن آن را گزارش میکنند، مطابقت ندارد. کما اینکه در روایتی از امام صادق علیه السلام در ذیل همین آیه، بیان شده است که هنگامی که این آیه نزد امیر المؤمنین علیه السلام قرائت شد، فرمود: «به خدا قسم که ستمکاران، آیات خدا را تا آخرین حد امکان تکذیب نمودند...».۴ بنا بر این هر گروه از مفسّران، آن را به شکلی معنا کردهاند تا این تنافی را از بین ببرند.۵
1.. ر. ک: سورۀ انعام، آیۀ ۴، ۵، ۷، ۸، ۱۰، ۲۱، ۲۴، ۲۸، ۲۹ و ۳۱.
2.. سورۀ انعام، آیۀ ۳۳.
3.. کلمۀ «قد» در این جا برای تکثیر است (ترجمۀ تفسیر الميزان، ج۷، ص۸۷؛ الکشاف، ج۲، ص۱۷).
4.. البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۱۳ (به نقل از: تفسیر القمّی، ج۸، ص۲۰۰، ح۲۴۱).
5.. برخی به همان معنای ظاهر تفسیر کردهاند و تکذیب را نسبت به گروهی از افراد ثابت دانسته و گفتهاند که آیه در مقام بیان این است که فعل تکذیب از سوی برخی از مشرکان صورت پذیرفته است نه همه! پس اگر تو را تکذیب میکنند، ناراحت نباش؛ زیرا همۀ افراد تو را تکذیب نمیکنند. «فإنهم لا یکذبونک کلهم» ( البحر المحیط فی التفسیر، ج۴، ص۴۸۹).
چنانکه گروه دیگری گفتهاند منظور، نفی اثرات و نتایج تکذیب است. یعنی: اگر آنها تو را تکذیب کنند، چون ضرری متوجّه تو نمیشود، پس مثل این است که اصلاً تو را تکذیب نمیکنند. «لا یکذبونک تکذیباً یضرک، فتکذیبهم کلا تکذیب» (همانجا).
عدّهای با محدود نمودن تکذیب در ظاهر و زبان، آن را چنین معنا کردهاند: اگر تو را تکذیب میکنند، به گفتۀ خود معتقد نیستند؛ بلکه در عین اعتقاد به راستگویی تو، تنها در ظاهر و از روی دشمنی، تو را تکذیب میکنند. پس آنها میدانند که تو پیغمبری و با داشتن علم به انکار تو میپردازند. «لا یکذبونک بقلوبهم اعتقاداً و فی السر لکن یکذبونک بأفواههم عناداً و فی العلانیة» (همانجا. نیز، ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۲۱). این گروه برای اثبات گفتۀ خویش به برخی از نقلهای تاریخی مبنی بر اعتراف دشمنان پیامبر صلی الله علیه و اله به راستگویی وی تمسّک کردهاند (ر. ک: الدر المنثور، ج۳، ص۹؛ ترجمۀ مجمع البیان، ج۸، ص۶۹).
جمعی ا عتقاد دارند که مشرکان، هم در ظاهر و هم در باطن، پیامبر صلی الله علیه و اله را تکذیب کردند؛ امّا آنها شخص ایشان را تکذیب ننمودند؛ بلکه شخصیت ایشان را مورد تکذیب قرار دادند. به عبارتی دیگر، آنها فقط در مسئلۀ نبوّت و رسالت، او را تکذیب میکردند وگرنه در موضوعات شخصی، آنها قبل از این که پیامبر صلی الله علیه و اله به رسالت مبعوث شود، وی را راستگو و امین میدانستند و نسبت دروغ به او نمیدادند؛ زیرا هیچ وقت از ایشان دروغی نشنیده بودند و خیانتی ندیده بودند. «لا یکذبون ایاک لکن یکذبون ما جئت به». (مجمع البیان، ج۴، ص۴۵۵؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۲۰؛ الکشاف، ج۲، ص۱۸). در نقلی نیز چنین وارد شده است که ابو جهل به پیامبر صلی الله علیه و اله گفت: «ما تو را متّهم نمیکنیم. ما آنچه را آوردهای تکذیب میکنیم» (الدر المنثور، ج۳، ص۱۰).
برخی با قبول همان معنای قبلی، به نتیجۀ آن ملتزم شده و آیه را این گونه معنا نمودهاند: آنها تو را به تنهایی تکذیب نمیکنند؛ بلکه با تکذیب آنچه از جانب خدا به تو وحی میشود، در واقع همۀ رسولان الهی را انکار میکنند. «لا یکذِّبُونَک علی التعیین بل یکذبون جمیع الانبیا و الرسل». ( البحر المحیط فی التفسیر، ج۴، ص۴۸۹).
همۀ این اقوال در صورتی است که کلمۀ «یکذبونک» از باب تفعیل باشد؛ امّا بنا بر قرائت غیر مشهور آن که به تخفیف و از باب افعال است، یکی از این دو معنا را میدهد: الف. آنها کما اینکه قبل از رسالتت از تو دروغی نشنیدهاند، هرگز تو را دروغگو نمییابند. «لا یجدونک کاذبا»؛ ب. غم مخور؛ زیرا اینان نمیتوانند با اثبات دروغ بودن آنچه را به آن دعوت میکنی، بر تو غلبه کنند و حجت تو را به وسیلۀ حجّتی دیگر ابطال نمایند. «لا یأتون بباطل یکذبون به حقک» یا «لا یستطیعون ابطال قولک». معنای اخیر از روایاتی اخذ شده است که در آنها تصریح شده که «یکذبونک» از باب افعال است نه تفعیل (ر. ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۱۴؛ ترجمۀ تفسیر المیزان، ج۷، ص۸۸).