خويش است؛ جاذبههايي كه با آن بتوان احساس مثبت دیگران را به خود افزایش داد ودر برقراري روابط اجتماعي، موفّقيت بيشتري کسب کرد.
بدیهی است که نتیجة فقدان جاذبه، این است که احساس مثبت در دیگران ایجاد نمیشود و انگیزة برقراریِ ارتباط تحقّق نمییابد. این امر اگر با دافعه نيز همراه باشد، از تنهايي و انزوای فرد، گريزي نیست. در این صورت است که حتّي اگر فرد در خانواده و یا جامعهاي شلوغ زندگي كند، باز هم احساس تنهايي، همدم همیشگی او خواهد بود.
ضرورت آگاهی از عوامل جاذبهآفرین
شاید اهمیت عوامل جاذبهآفرین و ضرورت آگاهی از آنها با کمی تأمّل، اجمالاً مورد تأیید و تصدیق همگان قرار گیرد؛ امّا به نظر میرسد که بيان فواید جاذبههای بین فردی، اهمیت این جاذبهها را نمایانتر و ضرورت ایجاد آن را در خود آشکارتر میسازد. البته آگاهی از گونهها و مصاديق جاذبهها بر اساس آنچه در منابع ديني به آن تصريح شده، دو فایدة اساسی به دنبال خواهد داشت:
يک. باعث میشود انسان، آن عوامل جاذبهآفرین را در خود ایجاد یا تقویت کند؛
دو. به ما کمک خواهد کرد تا بهترين افراد را برای دوستی خود برگزينیم و از رابطه با آنهايي كه فاقد صفات برتر و جاذبههاي بين فردي هستند، پرهيز كنیم.
برای این که بیشتر به اهمیت ایجاد عوامل جاذبهآفرین در خود پی ببریم، شناسایی نیازهای خود ـ که معمولاً از طریق برقراری ارتباط پایدار و