از علتهای احتمالی این روایت، آن است که با توجّه به نکتهای که بیان شد، یعنی علاقه همه انسانها به جاودانگی و بقا، وقتی این شباهت بیشتر باشد، فرد سطح همذات پنداریاش با فرزندش بیشتر میشود؛ یعنی بیشتر احساس میکند که این فرزند، پارهای از وجود اوست. لذا باعث شادی و رضایت از این امر میشود که خود، از مؤلّفههای اصلی سعادت، محسوب میشود.
همچنین وقتی فرزند، شبیه پدر باشد، نشانه آن است که فرزند، از آنِ همین مرد است و باعث اطمینان به زندگی میشود. این فضای اطمینان بین زن و مرد، باعث تقویت بهداشت روانی خانواده میگردد.
البته شاید به ذهن متبادر شود که با پیشرفت علوم، دیگر این نوع دغدغهها جایی نداشته باشد. این سخن، در جای خود درست است؛ امّا جای آن احساس روانشناختیای را که دائماً همراه فرد است و خود او قضاوت میکند، نمیگیرد و وقتی فرزند شبیه والدین باشد، به لحاظ روانی، احساس خوشایندی به آنها دست میدهد و احساس کارآمدی و عزّت نفس بالایی را تجربه خواهند کرد.
از طرف دیگر، این مسئله، خود جزئی از زندگی اجتماعی است؛ یعنی ناخواسته در بسیاری از اوقات، فرد به صورت ناهشیار میخواهد به دیگران بگوید که: «این فرزند، امتداد وجودیِ من است». این کار، یک وقت با جواب آزمایشِ آزمایشگاه، انجام میشود، و گاهی هم به صورت طبیعی، در چهره فرزند، هویداست. بیشک، تأثیر این مورد در نفوس، بیشتر است.
از سوی دیگر، در بسیاری از فرهنگها، مسئله فرزنددار شدن، نوعی احساس کامل بودن از حیث مردانگی و زنانگی و احساس کارآمدی در