۳۵۰.امام على عليه السلام :خوار ، نزد من گرامى است تا زمانى كه حقّ او را بستانم ، و قوى نزد من ، ناتوان است تا آن گاه كه حق را از او بستانم. ۱
۳۵۱.امام على عليه السلام ـ در عهدنامه اش به مالك اشتر ـ :آن گاه با انگيزه اى درست در حكم هاى ميان مردم بنگر؛ چرا كه حكم در ستاندن دادِ ستمديده از ستمگر ، و گرفتن حقّ ناتوان از توانمند ، و برپايى حدود خداوند بر سنّت و روش [ درست] ، از امورى است كه بندگان خدا و شهرها را به صلاح كشانَد. ۲
۳۵۲.امام باقر عليه السلام :على عليه السلام به هنگام گرمى هوا به خانه برگشت كه در اين هنگام ، زنى را ايستاده ديد كه مى گفت: همسرم به من ستم كرده و مرا ترسانده و بر من تعدّى روا داشته است و سوگند ياد كرده كه مرا كتك زند.
على عليه السلام فرمود: «اى بنده خدا! صبر كن تا هوا خُنك شود ، آن گاه با تو مى رويم ، اگر خدا بخواهد» .
زن گفت: خشم و عصبانيتش بر من بسيار گردد.
[ على عليه السلام ] سپس سرش را پايين انداخت. آن گاه ، سر بلند كرد ، در حالى كه مى گفت: «نه؛ به خدا سوگند ، تا حقّ ستمديده بى درماندگى درگفتار ، گرفته شود. خانه ات كجاست؟».
به درِ خانه مرد رفت و ايستاد و گفت: «السلام عليكم!» .
جوانى بيرون آمد. على عليه السلام فرمود: «اى بنده خدا! از خدا پروا كن. تو زنت را ترسانده اى و بيرون رانده اى».
جوان گفت: تو را به او چه كار؟ به خدا سوگند ، به سبب اين سخن تو او را مى سوزانم!
آن گاه امير مؤمنان فرمود: «تو را به نيكى امر مى كنم و از زشتى ، باز مى دارم . با زشتى به استقبالم مى آيى و نيكى را ناديده مى انگارى؟».