در سومين روز حكومت على عليه السلام ، مردم براى دريافت حقوق خود از بيت المالْ مراجعه كردند. امام، به عبيداللّه بن ابى رافع، كاتب خود، فرمود:
از مهاجران آغاز كن . آنان را فراخوان و به هر كدامْ سه دينار بده . آن گاه انصار را بخواه و همان گونه با آنان رفتار كن . هر كس كه آمد ، سياه و قرمز و . . . ، با وى همان گونه رفتار كن كه با مهاجران و انصار و . . . ۱
بزرگان قوم، ديدند كه طرح عدالت اقتصادى على عليه السلام ، شعار نيست؛ عمل است و بسى جدّى. در محضر كاتب امام، اشكال تراشى ها آغاز شد. او رويدادها را گزارش كرد. امام، نه تنها از آغاز مخالفت ها، آن هم از سوى چهره هاى پر طَمطُراق، تكان نخورد و در ادامه راه، ترديد نكرد، بلكه با قاطعيت، بر ادامه اصلاحاتْ تأكيد كرد و فرمود:
وَاللّهِ إن بَقيتُ و سُلِّمتُ لَهُم لَأُقيمَنَّهُم عَلَى المَحَجَّةِ البَيضاء . ۲ به خداى سوگند ، اگر بمانم و سالم باشم ، آنان را بر راه روشن ، استوار خواهم داشت .
خونخواهى عثمان، از همين جا آغاز شد! آيا تأمّل برانگيز نيست كه برخى از زراندوزان، بيعت خود را با امام، به دو شرط، مشروط ساخته بودند:
۱ . على عليه السلام به ثروت هايى كه آنان در دوران حكومت عثمان به چنگ آورده بودند، كار نداشته باشد؛
۲ . قاتلان عثمان را شناسايى كند، دستگير كرده، بكشد.
امّا امام مى دانست كه خونخواهى عثمان، بهانه اى بيش نيست. آنچه براى آنان مهم است، جلوگيرى از بازپس گيرى ثروت هاى نامشروع و اموال برهم هشته بر جاى مانده از روزگار عثمان است. امام، در اين باره، پيشنهادهاى گونه گونى را شنيده