رام سازى «تن»ها و سلطه بر افراد و چيرگى بر گُرده ها. چنان تفسيرى از حكومت، چه نيازى به توسّل به ابزار نامشروع سياسى دارد. قدرت در نگاه او جز براى احقاق حق، قداستى ندارد تا براى حفظ آن، به شيوه هاى باطلْ چنگ بيفكند. تصرّف دل ها راهى جز استفاده صحيح از شيوه ها و راه سپردن بر اساس ارزش ها ندارد. سياست هاى نامشروع و باطلگرايانه، شايد روزگارى كوتاه، با جست و خيزْ سلطه بيافرينند و آن را ادامه دهند؛ امّا هرگز دوام نخواهند آورد و براى مردم، جز زيان، چيزى نخواهند داشت كه:
لِلحَقِّ دَولَةٌ ولِلباطِلِ جَولَةٌ . ۱ حقّ را دولتى است، و باطل را جولانى .
اصلاحات علوى
با اين نگرش به حكومت و حاكميت، و با اين تفسير از سياست، على عليه السلام زمام امور را به دست مى گيرد و بر اين اساس، پس از دست يافتن به قدرت سياسى، بى درنگ، اصلاحات حكومتى را با شعار «عدالت اجتماعى و اقتصادى» آغاز مى كند. او هدف از پذيرش حكومت را «ايجاد اصلاحات و احقاق حقوق پايمال شده» اعلام كرده بود. على عليه السلام بر اين باور بود كه آنچه در روزگار پيش از وى و پس از پيامبر خدا روى داده ، جامعه را يكسر ديگرگون كرده است و ارزش ها ديگرسان شده و آنچه نام «حكومت اسلامى» را يدك مى كشد، با آنچه پيامبر خدا آن را پى نهاده بود، بس ناهمگون است و فاصله زيادى دارد. على عليه السلام در آغازين بيان رسمى خود در مسند خلافت، تصريح مى كند كه آنچه انجام مى شده است، با سيره و سنّت پيامبر خدا ، ناسازگار بوده ، وضع موجود ، قابل تحمّل نيست و ارائه راهى نو و شيوه اى استوار، ضرورى است، و آن، نه «سنّت شيخين» كه «سنّت علوى و