درباره ات برپا مى داشتم به كيفر بندگانى كه آنان را با آرزوها، دست خوشِ فريب ساختى، و مردمانى كه آنها را در جايگاه هلاكت در انداختى، و پادشاهانى كه به دست نابودى شان سپردى و در چنگال بلاشان درآوردى. نه راهى براى وارد شدن است و نه گريزگاهى براى بيرون آمدن.
هرگز! آن كه پا در لغزشگاهت نهاد، به سر در آيد، و آن كه در ژرفاى دريايت فرو رفت ، غرق گردد، و آن كه از ريسمان هايت رهيد، توفيق يابد، و آن كه از گزند تو ايمن است ، باكش نباشد كه مسكنش جاى ننگ باشد، و دنيا در ديده او چنان است كه گويى روزِ پايان آن است. از ديده ام نهان شو! به خدا سوگند، رامَت نشوم كه مرا خوار سازى ، و گردن به بندت ندهم تا از اين سو بدان سويم كشانى؛ و سوگند به خدا، جز آن كه او نخواهد، نفس خود را چنان تربيت كنم كه اگر گِرده نانى براى خوردن يافت ، شاد شود و از خورش، به نمك خُرسند گردد؛ و مردمك چشمم را رها كنم تا چون چشمه آبى كه آبش خشكيده، اشكى كه دارد، بريزد. آيا چرنده ، شكم را با چَرا پُر سازد و بخفتد، و گوسفند ، در آغل ، سير از گياه بخورد و بيفتد و على از توشه اش بخورد و آرام بخواهد؟! چشمش روشن باد كه پس از ساليانى دراز، چون چارپايى رها به سر بَرَد يا چون چرنده اى كه مى چَرَد!
خوشا كسى كه به آنچه پروردگارش بر عهده وى نهاده ، پرداخته است و در سختى اش با شكيبايى ساخته و در شب، ديده برهم ننهاده ، و چون خواب بر او چيره شده ، بر زمين خفته و كف دست را بالين قرار داده است، در جمعى كه از بيمِ روز قيامت، ديده هاشان به شبْ بيدار است و پهلوهاشان از خوابگاه، بر كنار، و لب هاشان به ذكر پروردگار، گويا، و گناهانشان از آمرزش خواستن بسيار ، زدوده است. أُوْلَـلـءِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ ۱ آنان حزب خدايند و