پشت كردند ، شمشير به رويشان خواهم كشيد» .
ابن عبّاس گفت: گفته مرا بپذير و در خانه ات بنشين و سراغ اموالت در منطقه يَنبُع ۱ برو و در را به روى خود ببند ؛ چرا كه تازيان ، جنبشى كنند و سپس پراكنده شوند و جز خود را نخواهى يافت . به خداوند سوگند ، اگر امروز با اينان به پاخيزى ، فردا خونخواهى عثمان را به تو تحميل كنند .
على عليه السلام امتناع ورزيد و به ابن عبّاس فرمود: «به سوى شام حركت كن . تو را فرماندار آن سامان كردم» .
ابن عبّاس گفت: اين رأيى درست نيست . معاويه ، مردى از بنى اميّه است و پسر عموى عثمان و كارگزار او در منطقه شام ، و من در امان نيستم از اين كه براى خونخواهى عثمان ، گردنم را بزند يا كم ترين كارى كه با من بكند ، [ اين كه] مرا زندانى كند و هر گونه خواهد با من رفتار نمايد.
على عليه السلام به وى فرمود: «چرا؟» .
ابن عبّاس گفت: به سبب خويشاوندى اى كه ميان من و تو وجود دارد . هر چه بر تو بار شود ، بر من نيز بار خواهد شد ؛ ليكن نامه اى براى معاويه بفرست ، بر او منّت گذار و به وى ، وعده ده .
على عليه السلام امتناع ورزيد و گفت: «به خدا سوگند ، هرگز چنين نخواهد شد» . ۲
۷۰.شرح نهج البلاغة ـ به نقل از مدائنى در گزارش جلسه اى كه در آن ، ابن عبّاس و معاويه ، حضور داشتند ـ :مغيرة بن شعبه گفت: آگاه باشيد! سوگند به خداوند كه براى على عليه السلام ، خيرخواهى كردم و او رأى خود را ترجيح داد و به زياده روى اش ادامه داد . از اين رو ، فرجام امور ، به ضرر وى شد نه به سود او ، و من ، گمان برم كه مردمانش از روش او پيروى كنند .