189
سياست نامه امام علي عليه السلام

ماست ، صرف نظر كنى و قاتلان عثمان را به قتل رسانى . همانا اگر از تو بيمناك شويم ، تو را رها كرده ، به شاميان بپيونديم .
آن گاه، على عليه السلام فرمود: «امّا اين كه گفتيد نزديكان شما را كشته ام ، حق با شما چنين كرد ؛ و امّا اين كه از اموال شما صرف نظر كنم ، پس بر من روا نيست كه از حقوق خداوند نسبت به شما و ديگران ، صرف نظر كنم ؛ و امّا كشتن قاتلان عثمان ، اگر امروز بر من لازم بود ، ديروز اين كار را مى كردم . امّا شما اين حق را بر من داريد كه اگر هراسى داريد ، شما را امان دهم ، و اگر من از شما ترسيدم ، شما را تبعيد كنم» .
وليد نزد يارانش برگشت و با آنان صحبت كرد . آن گاه به قصد اظهار دشمنى و گسترش مخالفت ، پراكنده شدند . وقتى دشمنى آنان روشن شد ، عمّار ياسر به يارانش گفت: حركت كنيد تا به سوى اين چند تن از برادرانتان رويم ؛ چرا كه مخالفت و طعن آنان را برپيشوايشان شنيديم . به درستى كه ستمگران ، ميان آنان و زبير و چپ دستِ سركش ، يعنى طلحه ، رخنه كرده اند .
ابو هيثم ، عمّار ، ابو ايّوب ، سهل بن حنيف و گروهى ديگر برخاستند و بر على عليه السلام وارد شدند و گفتند: اى اميرمؤمنان! در كارت انديشه كن و اين گروه از قريش را سرزنش نما ؛ چرا كه پيمانت را شكستند و با تو خُلفِ وعده كردند و ما را پنهانى به كنارگذاردن تو فراخواندند ـ كه خداوند ، تو را در راهت موفّق بدارد ـ . سبب ، آن است كه آنان ، پيشوا را خوش ندارند . آن گاه كه تو ميان تازيان و غير تازيان ، به مساوات رفتار كردى ، روى برتافتند و با دشمن تو به رايزنى پرداختند و او را بزرگ شمردند و براى ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و الفت ميان گمراهان ، خونخواهى عثمان را بر زبان راندند . هرچه نظر توست!
على عليه السلام از خانه بيرون آمد و بر منبر رفت ، در حالى كه پيراهنى بدون گريبان بر تن داشت و شَمَدى قَطَرى ۱ بر خود پيچيده بود ، شمشير به كمر داشت و بر كمانى

1.قطيفه و پارچه اى پنبه اى كه از سرزمين قطر ، شهرى ميان قطيف و عمان بود .


سياست نامه امام علي عليه السلام
188

عبد اللّه بن عمر ، سعيد بن عاص ، مروان بن حكم و مردانى از قريش و ديگر قبيله ها خوددارى ورزيدند .
ابوجعفر گويد: عبيد اللّه بن ابى رافع ، از عبداللّه بن زبير شنيد كه به پدرش و طلحه و مروان و سعيد مى گفت: مقصود على از سخنان ديروزش بر ما پنهان نمانْد . سعيد بن عاص ، در حالى كه به زيد بن ثابت رو كرده بود ، گفت: به در مى گويم تا ديوار بشنود! آن گاه عبيد اللّه بن ابى رافع ، به سعيد و عبداللّه بن زبير گفت: خداوند ، در كتابش فرمود: «وَ لَـكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَـرِهُونَ ؛ ۱ ليكن ، بيشتر شما حقيقت را خوش نداشتيد» .
آن گاه، عبيد اللّه بن ابى رافع ، جريان را به على عليه السلام خبر داد. فرمود: «به خدا سوگند ، اگر زنده و سالم باشم ، آنان را بر راه روشن وا دارم . خداوند ، فرزند عاص را بكُشد! او از سخنان ديروز من دانست كه مقصودم او و ياران اوست ؛ كسانى كه در زمره هلاك شدگان جاى گرفته اند» .
[ ابو جعفر] گويد: همچنان كه مردم ، پس از پگاه ، در مسجد بودند ، طلحه و زبير وارد شدند و در گوشه اى به دور از على عليه السلام نشستند . آن گاه، مروان ، سعيد و ابن زبير آمدند و نزد آن دو نشستند . سپس گروهى از قريش به آنان پيوستند . اينان ، ساعتى با نجوا سخن گفتند .
پس از آن ، وليد بن عقبه برخاست و نزد على عليه السلام آمد و گفت: اى ابوالحسن! تو نزديكان ما را كُشته اى . امّا من ، پدرم را در جنگ بدر ، اسير كُشتى و برادرم را در جريان يوم الدار ، درمانده ساختى . امّا سعيد ؛ پدرش را در جنگ بدر كُشتى ، با اين كه پهلوان قريش بود . امّا مروان ؛ پدرش را پيش عثمان هنگامى كه عثمان او را به جمع خود خواند ، خوار كردى ، با آن كه ما برادران و همتايان تو از فرزندان عبد مناف هستيم . ما امروز به اين شرط با تو بيعت مى كنيم كه از اموالى كه از زمان عثمان نزد

1.زخرف ، آيه ۷۸ .

  • نام منبع :
    سياست نامه امام علي عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری، با همکاری: سید محمد کاظم طباطبایی و سید محمود طباطبایی نژاد، ترجمه: مهدی مهریزی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1381
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4629
صفحه از 435
پرینت  ارسال به