شد ، او گفت : اى گروه انصار! ياوران خداوند باشيد . [ اين سخن را ]دو بار تكرار كرد . ابو ايّوب در پاسخش گفت : تو او را يارى نمى كنى ، مگر بدان جهت كه نخل هاى بى شمار ، در اختيارت گذارد .
و امّا كعب بن مالك ، پس عثمان او را در گردآورى زكات منطقه مُزينه به كار گرفت و آنچه را از مردم آن منطقه گرفته بود ، به وى بخشيد . ۱
۴۲.وقعة صفّين ـ به نقل از عمر بن سعد ـ :عبداللّه بن عمر ، سعد بن ابى وقّاص و مغيرة بن شعبه، با عدّه اى كه آنان را همراهى مى كردند، و همگى از على عليه السلام كناره گرفته بودند، بر وى وارد شدند و درخواست كردند كه سهم آنان را بپردازد (اينان ، كسانى بودند كه از رفتن به جنگ صفين و جمل ، سر باز زدند). على عليه السلام به آنان فرمود: «چه چيزى شما را به كناره گيرى از من، واداشت؟».
گفتند : عثمان كشته شد و نمى دانيم خونش به حق ريخته شد يا نه؟ او حوادثى پديد آورد و شما او را توبه داديد و او هم توبه كرد . آن گاه به هنگام كشته شدن ، در كشتن او داخل شديد. نمى دانيم در اين كار، درست عمل كرديد يا به خطا رفتيد ، با آن كه اى اميرمؤمنان! از برترى ، سابقه[ ات در اسلام ]و هجرت تو آگاهيم .
آن گاه على عليه السلام فرمود : «آيا نمى دانيد كه خداوند عز و جل شما را فرمان داد كه امر به معروف كنيد و از منكر ، نهى كنيد و فرمود : وَ إِن طَـآلـءِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَا فَإِنم بَغَتْ إِحْدَلـهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَـتِلُواْ الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ ؛ ۲ اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند ، ميان آن دو را اصلاح دهيد ، و اگر [ باز] يكى از آن دو بر ديگرى تعدّى كرد ، با آن [ طايفه اى] كه تعدّى مى كند ، بجنگيد تا به فرمان خدا باز گردد ؟» .
سعد گفت : اى على! به من شمشيرى ده كه كافر را از مؤمن باز شناسد . مى ترسم مؤمنى را بكشم و داخل آتش گردم !