مديريت مى داند، همان گونه كه نرمش بى حساب و سهل انگارى در حقگزارى در اداره امور مردم را زيانبار تلقّى مى كند. از نگاه امام، مديرى موفّق خواهد بود كه به تعبير آن بزرگوار، ميان قاطعيت و رأفت، و نرمش و شدّت، جمع كند. هر جا نياز به قاطعيت و شدّت است، آن را اعمال كند و كوتاه نيايد، و اگر موقعيت، نرمش مى طلبيد و نرمش، كارساز بود، از به كارگيرى آن، تن نزند. قاطعيت در عين مدارا، و شدّت در عين نرمش، سياست علوى است، تا نه سركشانْ سركش تر شوند و نه اميدوارانْ مبتلا به يأس گردند. در نگريستن به نمونه هاى عينى، آنچه ياد شد ـ و در اين كتابْ عرضه شده است ـ ، بسى درس آموز است.
دو ـ سياست هاى فرهنگى
سخن از ابعاد گسترده سياست هاى فرهنگى، در اين مجال نمى گنجد. اكنون و در حدّ درآمدى بر متون حديثى و تاريخى، به اشارت هايى بسنده مى كنيم:
۱ . توسعه آموزش و پرورش
در نظام علوى، توسعه فرهنگى بر توسعه اقتصادى، تقدّم دارد؛ زيرا افزون بر اين كه توسعه اقتصادى بدون توسعه فرهنگى ممكن نيست، جامعه خفته و در جهل فرو رفته، نه از امكانات و زمينه ها و بايسته هاى اقتصادى برخوردار است، و نه بر چگونگى بهره ورى از آن، چيره، و نه بر ضرورت بهره ورى و استفاده از آن، آگاه. توسعه فرهنگى و آموزش و پرورش، نياز جان و خرد انسانى است و توسعه اقتصادى، خواست تن؛ و روشن است كه نياز جان و خرد، بر نياز جسم و تن، مقدّم است.
امام على عليه السلام ، دانش را پايه و اساس همه خوبى ها و كاميابى هاى مادّى و معنوى، و معيار ارزشيابى انسان مى دانست ومعتقد بود كه جهل، ريشه همه بدى ها وناكامى هاست: