زن ، حامله بود. [ از اين رو ]زن را نزد كسى كه بدو اطمينان داشت، گذارْد تا وضعِ حمل كرد و فرزند را به عِكرمه داد و زن را به عبيد اللّه بازگرداند.
عبيداللّه به شام بازگشت و در آن جا ماند تا على عليه السلام كشته شد. ۱
۳۰۴.تاريخ اليعقوبى ـ به نقل از زهرى ـ :روزى بر عمر بن عبدالعزيز وارد شدم. در هنگامى كه نزد او بودم ، نامه اى از سوى يكى از كارگزارانش آمد كه شهر آنان ، به بازسازى نياز دارد.
[ زهرى گويد] به عمر گفتم: يكى از كارگزاران على بن ابى طالب عليه السلام ، چنين نامه اى برايش نوشت و او در جواب نگاشت: «پس از حمد و سپاس خدا؛ شهر را در دژِ عدالت قرار ده و راه هايش را از ستم ، پاك كن» .
عمر نيز همين جواب را براى كارگزارش نوشت. ۲
ر . ك : ص ۱۴۹ (انگيزه هاى امام براى پذيرش حكومت) .
۶ / ۲
پايبندى به حقوق
۳۰۵.امام على عليه السلام ـ در صفّين ـ :پس از حمد و سپاس خداوند؛ همانا خدا بر شما براى من ، حقّى نهاد، به واسطه حكمرانى بر شما ، و شما را نيز حقّى است بر من ، همانند حقّ من بر شما. پس حق ، گسترده ترين چيزها در وصف كردن، و تنگ ترين آنهاست در اجرا كردن.
حق ، به سود كسى جريان نيابد ، جز آن كه به زيانش هم جريان يابد ؛ و به زيانش جارى نشود ، جز آن كه به سودش جريان يابد و اگر بنا بود كه حق به سود كسى جارى شود و به زيانش جارى نگردد، او خداى سبحان است نه آفريده هاى او ، به جهت توانايى اش بر بندگان ، و عدالتش در هر چيزى كه قضايش بر آن روان است ؛