نمودند . عبداللّه گفت : من يكى از مردم مدينه ام . اگر به پا خيزند ، به پا خواهم خاست ، و اگر بنشينند ، من هم خواهم نشست . آن دو او را رها كردند و بازگشتند . ۱
۴۹.الطبقات الكبرى ـ به نقل از ابو حصين ـ :معاويه گفت : چه كسى براى حكومت ، از ما سزاوارتر است؟ عبد اللّه بن عمر مى گويد : خواستم بگويم كه سزاوارتر از تو كسى است كه با تو و پدرت بر سرِ حكومت جنگيد . سپس آنچه در نهان داشتم ياد آوردم . پس ترسيدم [ بازگو كردن] مفسده اى به دنبال داشته باشد . ۲
۵۰.الاستيعاب:به نافع گفته شد: چرا ابن عمر با معاويه بيعت كرد و با على عليه السلام بيعت نكرد؟
نافع گفت : ابن عمر ، دستى را در جدايى دراز نمى كرد ، چنان كه آن را از جماعتْ باز نمى داشت . او با معاويه بيعت نكرد ، مگر زمانى كه ديگران با وى بيعت كردند . ۳
۵۱.مسند ابن حنبل ـ به نقل از نافع ـ :هنگامى كه مردم مدينه به همراه ابن زبير شورش كردند و يزيد بن معاويه را از حكومت ، خلع نمودند ، ابن عمر، فرزندان خود را فراخواند و گفت : ما با اين مرد ، بر پايه بيعت خدا و پيامبرش بيعت كرديم . به درستى كه از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «براى نيرنگباز ، پرچمى در روز رستاخيز ، افراشته شود و گفته شود : اين ، نيرنگِ فلانى است و بزرگ ترين نيرنگ ـ به استثناى شرك به خدا ـ ، آن است كه كسى بر پايه بيعت خدا و پيامبرش ، با كسى بيعت كند و سپس آن را بشكند». از اين رو ، مبادا كسى از شما يزيد را خلع نمايد و در مسئله حكومت ، زياده روى كند كه شمشير ، ميان من و شما خواهد بود ! ۴
۵۲.فتح البارى:در مدّت زمامدارى عبد اللّه بن زبير ، عبد اللّه بن عمر ، از بيعت با ابن زبير يا عبدالملك ، امتناع ورزيد ، همان گونه كه از بيعت با على عليه السلام يا معاويه سر
1.تاريخ الطبرى : ۴ / ۴۶۰ . نيز ، ر . ك : الكامل فى التاريخ : ۲ / ۳۱۴ .
2.الطبقات الكبرى : ۴ / ۱۸۲ ، تاريخ دمشق : ۳۱ / ۱۸۳ ، سير أعلام النبلاء : ۳ / ۲۲۵ / ۴۵ .
3.الاستيعاب : ۳ / ۴۷۲ / ۲۴۶۴ .
4.مسند ابن حنبل : ۲ / ۴۱۲ / ۵۷۱۳ و ۳۰۴ / ۵۰۸۸ ، الطبقات الكبرى : ۴ / ۱۸۳.