95
شعله هاي سرد

او چيره شده است، چنان كه اگر بشنود در جايى، مانندى براى او پيدا شده است، مكدّر مى شود و مرگ او را خواستار مى شود و به وى حسادت مى ورزد.
اين صفت نيز در حقيقت، ريشه در همان كبر و خودپسندى دارد و در جاى خود گفتيم كه خودپسندى، ريشه در احساس حقارت درونى فرد دارد.

۷. خباثت و بُخل شديد

كسى كه به خاطر خباثت باطن و بُخل شديد نمى تواند كس ديگرى را در نعمت و خوشى ببيند، دچار حسادت مى شود. ۱ در بحث از جنبه عاطفى حسادت، بحث بخل را مطرح نموديم و گفتيم كه شخص حسود، هنگام حسادت، احساس بخل مى كند و بخلش هم بخل معمولى نيست؛ بلكه بخل شديد (شُحّ) است . بنا بر اين، بخل نمى تواند علّت ايجاد حسادت باشد؛ بلكه يا خود، معلول حسادت است و يا هر دو، معلول علّتى ديگرند، و بعداً خواهيم گفت كه هم بخل و هم حسادت، معلول احساس حقارت اند.

۸ . احساس ذلّت نفس

امام خمينى در چهل حديث خود، ريشه حسادت را احساس ذلّت نفس معرّفى مى نمايد:
از براى حسد، اسباب بسيارى است كه عمده آن به رؤيت ذُلّ نفس بر مى گردد؛ يعنى وقتى كه [شخص ،] غير را كامل ديد، در او يك حالت ذُل و انكسارى رخ [مى]دهد كه اگر عوامل خارجيه و مصلحات نفسانيه نباشد، حسد توليد [مى]كند. و گاه شود كه ذلِّ خود را در همسرىِ غير با خود پندارد، چنانچه صاحب كمال و نعمت بر مثل خود يا تالى تلو خود، حسد ورزد. ۲ امام خمينى در ادامه از اين فراتر رفته، همين حالت ذلّت نفس را حقيقت حسادت تلقّى مى نمايد:

1.كمال الدين وتمام النعمة ، ص ۵۰ ، ح ۳۶ ، وفيه : مغضباً .

2.چهل حديث ، ص ۱۰۷ .


شعله هاي سرد
94

رقابت مى كنند ؛ مثل هَووها . در نزد شوهران خود، يا شاگردان در نزد استاد خود و يا فرزندان در نزد والدين خود، كه همه اينها، براى دستيابى به منزلت و قرب در قلب شوهر، استاد و يا والدين خود در رقابت اند و ديگرى را مزاحم خود مى دانند.
در منصب ها نيز اين مطلب ديده مى شود و نيز در حرفه ها و شغل ها. مثلاً تاجر به تاجر، صنعتكار به صنعتكار، نجّار به نجّار و كشاورز به كشاورز ديگر، حسادت مى ورزد، تا جايى كه اين ضرب المثل در بين اعراب مشهور است: « عدوّ المرء من يعمل عملَه؛ دشمن هر كس، همكار اوست ». اين حالت، در برادران يوسف و قابيل (در حسادتش به هابيل) نيز وجود داشته است.
بنا بر اين، هنگامى كه شخص ببيند ديگرى نعمتى دارد كه يا خود آن نعمت ، مورد تزاحم است و يا وسيله اى است براى يك موقعيت ويژه و مورد تزاحم (مانند جايى كه نعمت، محبوبيت و موقعيت اجتماعىِ ويژه اى براى صاحب خود به همراه مى آورد) ، در اين حالت، ترس از دست دادن آن نعمت و موقعيت خاصّ مورد تزاحم كه دسترس به آن مشكل يا ناممكن است، حسادت وى را برمى انگيزد.
البتّه ظاهراً اين ترس ـ كه تزاحم يا محدوديت نعمت، زمينه آن را ايجاد مى كند ـ نيز علّت حسد نمى تواند باشد؛ بلكه اين ترس، خود، ناشى از احساس حسادت است ؛ يعنى فرد سالم، چنين ترس و احساسى ندارد؛ بلكه حسود است كه اين احساس را در خود مى پروراند.

۶ . انحصارطلبى

برخى از علماى اخلاق به جاى انحصارطلبى، « حبّ رياست » يا « حبّ مال و جاه » را عنوان كرده اند ۱ و گفته اند: به رياست رسيدن و يا صاحب نعمت شدنِ غير او، موجب مى شود كه آن كس با او در آن نعمت مساوى شود. به عبارت ديگر، شخص حسود به اين علّت حسادت مى كند كه مى خواهد در فنّى از فنون، يا با داشتن موقعيت، نعمت و يا امتيازى، در عالم يا در محدوده زندگى خود بى نظير باشد. در اين حالت است كه حبّ ثنا ، و به طور كلّى، حبّ دنيا بر او غلبه نموده و اين حالت انحصارطلبى مطلق، بر

1.معراج السعادة ، ص ۲۵۰ ؛ چهل حديث ، ص ۱۰۷ .

  • نام منبع :
    شعله هاي سرد
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد علي سروش
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5782
صفحه از 168
پرینت  ارسال به