بر اساس اين توضيحات، حسد ـ كه يك عاطفه منفى ثانوى است ـ جزو ابعاد فطرى انسان و از خواسته هاى اصيل وى قلمداد نمى شود. به عبارت ديگر، هيچ گاه نمى توان گفت كه انسان از آن جهت كه انسان است، بايد ديگران را از نعمت هايشان محروم ببيند و خواستار زوال آنها باشد؛ چون معناى حقيقى حسد، اين است كه انسان وقتى ديگران را در نعمتى مى بيند، خواهان محروم شدن آنان از آن نعمت باشد و هيچ گاه نمى توان ادّعا كرد كه فطرت انسان چنين اقتضايى دارد.
بنا بر اين، حق آن است كه بگوييم: حسد، جزو گرايش ها و خواسته هاى اصيل انسان نيست؛ بلكه يك صفت فرعى و ثانوى است كه در راه ارضاى برخى خواسته هاى اصيل تر انسان، خودنمايى مى كند. ۱ به بيان ديگر، عامل انگيزش حسادت در انسان، فعاليت انحرافىِ حبّ ذات (خوددوستى) است كه وقتى انسان، ديگرى را دارنده يك نعمت و خود را فاقد آن مى بيند و در مقايسه خود با آن شخص، خود را كمتر از وى احساس مى نمايد، به جاى آن كه براى به دست آوردن آن نعمت و بالا بردن خويش تلاش كند و به حدّ او برسد، آرزوى زوال نعمت او را مى كند و همّ خود را در اين راه مصروف مى دارد كه او با از دست دادن نعمتش پايين بيايد و به حدّ خود كه فاقد آن نعمت است، برسد.
بنا بر اين، حبّ ذات، به جاى آن كه شخص را وادار به كسب مثل آن نعمت و كمال و يا حتّى كمال بالاتر كند ، حالت حسادت را در وى برمى انگيزد و به جاى آن كه شخص به تقويت و تكامل خود بپردازد، آرزو مى كند كه طرف ديگر نيز ضعيف و كوچك شود تا با او مساوى گردد. پس حسد، يك پديده حسّاس و پيچيده است، نه يك كشش طبيعى ساده تا گفته شود: انسان فطرتاً حسود است و مى خواهد ديگران نعمتى نداشته باشند.
با توجّه به آنچه گفته شد، آشكار مى شود كه مجموعه اى از علل و عوامل، دست به دست هم مى دهند و شرايط پيچيده خاصى فراهم مى آورند تا اين ميل انحرافى به وجود بيايد، به طورى كه اگر اين شرايط فراهم نگردند، احساسى به نام حسادت در