89
شعله هاي سرد

بر اساس اين توضيحات، حسد ـ كه يك عاطفه منفى ثانوى است ـ جزو ابعاد فطرى انسان و از خواسته هاى اصيل وى قلمداد نمى شود. به عبارت ديگر، هيچ گاه نمى توان گفت كه انسان از آن جهت كه انسان است، بايد ديگران را از نعمت هايشان محروم ببيند و خواستار زوال آنها باشد؛ چون معناى حقيقى حسد، اين است كه انسان وقتى ديگران را در نعمتى مى بيند، خواهان محروم شدن آنان از آن نعمت باشد و هيچ گاه نمى توان ادّعا كرد كه فطرت انسان چنين اقتضايى دارد.
بنا بر اين، حق آن است كه بگوييم: حسد، جزو گرايش ها و خواسته هاى اصيل انسان نيست؛ بلكه يك صفت فرعى و ثانوى است كه در راه ارضاى برخى خواسته هاى اصيل تر انسان، خودنمايى مى كند. ۱ به بيان ديگر، عامل انگيزش حسادت در انسان، فعاليت انحرافىِ حبّ ذات (خوددوستى) است كه وقتى انسان، ديگرى را دارنده يك نعمت و خود را فاقد آن مى بيند و در مقايسه خود با آن شخص، خود را كمتر از وى احساس مى نمايد، به جاى آن كه براى به دست آوردن آن نعمت و بالا بردن خويش تلاش كند و به حدّ او برسد، آرزوى زوال نعمت او را مى كند و همّ خود را در اين راه مصروف مى دارد كه او با از دست دادن نعمتش پايين بيايد و به حدّ خود كه فاقد آن نعمت است، برسد.
بنا بر اين، حبّ ذات، به جاى آن كه شخص را وادار به كسب مثل آن نعمت و كمال و يا حتّى كمال بالاتر كند ، حالت حسادت را در وى برمى انگيزد و به جاى آن كه شخص به تقويت و تكامل خود بپردازد، آرزو مى كند كه طرف ديگر نيز ضعيف و كوچك شود تا با او مساوى گردد. پس حسد، يك پديده حسّاس و پيچيده است، نه يك كشش طبيعى ساده تا گفته شود: انسان فطرتاً حسود است و مى خواهد ديگران نعمتى نداشته باشند.
با توجّه به آنچه گفته شد، آشكار مى شود كه مجموعه اى از علل و عوامل، دست به دست هم مى دهند و شرايط پيچيده خاصى فراهم مى آورند تا اين ميل انحرافى به وجود بيايد، به طورى كه اگر اين شرايط فراهم نگردند، احساسى به نام حسادت در

1.ر.ك: همان ، ج ۳، ص ۲۳۸.


شعله هاي سرد
88

عواطف دو دسته اند: عواطف اوّليه كه همگى مثبت اند و طبيعى، و بدون آن كه نفعى در بين باشد، [انسان، آنها را] در خود، نسبت به ديگرى احساس مى كند، مثل: عاطفه مادر نسبت به فرزند خويش.دسته دوم، عواطف ثانوى اند، كه غير مستقيم و تحت تأثير عوامل خارجى در روان انسان به وجود مى آيند. و عوامل مختلف، منشأ تحقّق عواطف ثانوى مختلف هستند كه برخى از عوامل، عواطف مثبت را پديد مى آورند و عوامل ديگرى، عواطف منفى (مثل: كدورت، نفرت، دشمنى و كينه) را ايجاد مى كنند. ۱ بنا بر اين سخن، ما عواطف منفى طبيعى نداريم، هرچند مؤلّف مذكور، برخى هيجانات (مثل خشم) را جزو انفعاليات و احساسات مى داند ، نه عواطف.
استاد مصباح يزدى در ادامه مى گويد:
ريشه و اساس عواطف ثانوى، باز مى گردد به اين كه شخص ديگرى واسطه دستيابى به يكى از مطلوب هاى انسان و يا عامل از دست دادن آن بشود، كه در نتيجه، عواطف ثانوىِ مثبت و منفى در روان انسان، تحقّق خواهد يافت. مثلاً انسان علم را دوست مى دارد، غذا و پوشاك و مسكن مى خواهد، پول و مال را، غير مستقيم و براى تحصيل نيازهاى ابتدايى چون غذا و پوشاك، مطلوب مى داند. حال، اگر شخص ديگرى اينها را در اختيار او بگذارد و واسطه تحصيل اين مطلوب هاى انسان شود، مورد محبّت و عواطف مثبت انسان قرار خواهد گرفت. بر عكس، اگر كسى سبب محروم شدن انسان از يكى از مطلوب ها و ارزش هاى نام برده شود، او كه واسطه از دست دادن مطلوب هاى انسان شده است، مورد نوعى عاطفه منفى انسان قرار خواهد گرفت. ۲ وى سپس مى گويد:
عواطف منفى از هر نوعش كه باشد، عارضى است و بر اثر عوامل خارجى، در روح انسان به وجود مى آيد. بنا بر اين، محيط، فرهنگ، تربيت و عقده هاى شخصى، موجب پديد آمدن عواطف منفى در انسان مى شود. ۳

1.همان ، ج ۲، ص ۳۲۷ ـ ۳۳۵.

2.همان ، ج ۲، ص ۳۳۵ .

3.همان ، ج ۲ ، ص ۳۳۷ .

  • نام منبع :
    شعله هاي سرد
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد علي سروش
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5924
صفحه از 168
پرینت  ارسال به