69
شعله هاي سرد

عمل نمودن بر خلاف گفته خود، ناشى از نفاق، بى ايمانى و حقارت فرد است و صدور چنين رذايلى از حسودِ ضعيف النفس، تعجّبى ندارد ، ۱ چنان كه بارها توضيح داده شد.

۷. كوتاهى در ستودن ديگران

نشانه ديگر حسود، آن است كه در ستودن دارندگان فضيلت، كوتاهى مى كند و آن گاه كه سخن از پاكان و پرهيزگاران به ميان مى آيد، لب فرو مى بندد. حسود اگر مجبور شود كسى را بستايد، به تعبير معروف، كم مى گذارد و چنانچه فرد از لحاظ مدح ، شايسته دَه باشد، حسود بيش از يك نمى گويد. ۲ امير مؤمنان ، امام على عليه السلام ، مى فرمايد :
الثَّناءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاِسْتِحْقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصيرُ عَنِ الاِسْتِحْقاقِ عَىٌّ أو حَسَدٌ . ۳
ستودن بيشتر از شايستگى، تملّق است و ستودن كمتر از شايستگى، ناتوانى در سخن گفتن و يا حسد است.
چه طور حسود مى تواند از كسى تعريف و تمجيد كند و محاسن و كمالات او را بگويد، در حالى كه تمام همّ و غم و كوشش او در جهت نابودى و كتمان آن محاسن است؟ همين خصيصه هاست كه حسود را به خاك سياه نشانده است و روزش را به شب ظلمانى مبدّل كرده است. چگونه حسود از شخصى كه به او حسد مى ورزد، تعريف و تمجيد كند ـ كه اگر حسادت او به سطوح حادّ و عميقى رسيده باشد، تعريف و تمجيد احدى را نخواهد گفت ـ در حالى كه اين تعريفات و تمجيدات، موجب آگاهى بيشتر وى به حقارت ذاتى خويش مى شود و رنج بيشتر وى را در پى خواهد داشت؟!

1.اشاره است به آيه ۵۸ از سوره اعراف : «وَالَّذِى خَبُثَ لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدًا ؛ و آن [زمينى] كه ناپاك است ، [از آن ، گياهى] جز اندك و بى فايده بر نمى آيد » .

2.من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۵۲۱ .

3.حسد ، ص ۱۹۷ .


شعله هاي سرد
68

انجام دهيم. ۱ آنان سوگند ياد كردند كه از يوسف غافل نشوند. يعقوب نيز استدلال آنان را در مورد نياز يوسف به تفريح پذيرفت و به جهت مستقل شدن يوسف و رهايى او از وابستگى، پيشنهاد آنان را قبول كرد.
سرانجام آنان توانستند با نيرنگ، پدر را قانع كنند. پس، يوسف را بغل كردند و او را با خود بردند تا تصميم خود را عملى سازند.
بعد از اجراى نقشه ، برادران يوسف به فكر طرحى بودند تا پدر را قانع، و عواطف او را به سوى خود جلب كنند و براى اين كار، درست از چيزى كه پدر از آن بيم داشت، بهره جستند، يعنى ادّعاى اين كه گرگ، يوسف را خورده است. پس براى فريب دادن يعقوب، با گريه مصنوعى به سراغ او رفتند. ۲ پدر كه بى صبرانه انتظار ورود فرزند دلبندش را مى كشيد، از اين كه او را در جمع فرزندان نديد، بر خود لرزيد و جوياى حال وى شد. آنان گفتند: پدرجان! ما رفتيم و مشغول مسابقه شديم و يوسف را كه كوچك بود و توانايى مسابقه نداشت، نزد اثاثمان گذاشتيم. ما آن چنان سرگرم اين كار شديم كه همه چيز، حتّى برادرمان را فراموش كرديم و در اين موقع، گرگ بى رحم از راه رسيد و او را دريد. بدبختى ما اين است كه هم برادر را از دست داده ايم و هم تو گفتار ما را، هرچند راستگو باشيم، نمى پذيرى؛ ۳ زيرا خودت پيش تر چنين پيش بينى كرده بودى و از اين رو، ما را دروغگو خواهى پنداشت... .
تا اين جاى داستان ، نشانه هايى را كه مى توان در برادران حسودِ يوسف مشاهده كرد، عبارت اند از: دروغگويى، خيانت و در نهايت، عمل نمودن بر خلاف گفته خود ( ؛ زيرا گفته بودند كه نمى گذارند آسيبى به يوسف برسد؛ ولى بر خلاف گفته خود رفتار نمودند).

1.اشاره است به آيه ۱۴ از سوره يوسف : «قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّـا إِذًا لَّخَـسِرُونَ» .

2.اشاره است به آيه ۱۶ از سوره يوسف: «وَ جَآءُو أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ» .

3.اشاره است به آيه ۱۷ از سوره يوسف : «قَالُواْ يَـأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَـعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ مَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَ لَوْ كُنَّا صَـدِقِينَ» .

  • نام منبع :
    شعله هاي سرد
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد علي سروش
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5462
صفحه از 168
پرینت  ارسال به