نمى توانند به طبع هنرآفرين حافظ ـ كه نعمتى است خدادادى ـ دست يابند و مراد سعدى، آن است كه تنها بر حال و نعمت آنان كه به وصال يار رسيده اند، غبطه خورده ام و غبطه مى خورم.
حسادت و غيرت
غيرت، در فرهنگ انسانى و دينى، كاربرد بسيار و قلمرو گسترده اى دارد. واژه شناسان در معناى اين واژه نوشته اند:
واكنش طبيعى[اى] است كه آدمى نسبت به دخالت هاى نابه جا و نارواى ديگران، در آنچه دوست مى دارد، از خود نشان مى دهد. ۱
و يا:
غيرت، از لوازم محبّت است؛ چه هر كه مُحبّ است، به ناچار غيور بوَد. غيرتمند، كسى است كه نگاهدار عصمت و آبرو و شرف و عزّت است و از قبول اهانت بر عِرض خود، اِبا دارد. ۲
در نظام آفرينش، غيرت، جايگاه ويژه اى دارد. در بسيارى از حيوانات، اين حسّ دفاعى به چشم مى خورد. در تمامى انسان ها نيز اين احساس وجود دارد كه در برابر هجوم به آنچه دوست مى دارند (مانند: مال، فرزند، ناموس، آبرو و دين) ، آرام نمى نشيند و با يورشگران درگير مى شوند و به دفاع از آن بر مى خيزند. وجود اين حالت در آدمى، يك ارزش انسانى است كه از اراده اخلاقى او سرچشمه مى گيرد. به هر نسبت كه آدمى در گرداب خواسته هاى شهوانى و حيوانى فرو برود و از عفاف، تقوا و طهارت دور شود، اين حالت به همان مقدار رنگ مى بازد و كار به جايى مى رسد كه اين احساس در او مى ميرد و او بى تفاوت (بى غيرت) مى گردد.
درباره اين كه ريشه « غيرت » چيست و آيا مى توان حسادت را ريشه « غيرت »