ندارد كه دشمنى اش با شخص مورد حسادت به دشمنى با خدا بر مى گردد، به او رشك مى برد و با او دشمنى مى ورزد، كه اگر به اين حقيقت توجّه مى داشت، اين گونه دشمنى نمى كرد. بنا بر اين، هرچه انسان در اين باره بيشتر فكر كند، عامل حسد در وى ضعيف تر خواهد شد.
از سوى ديگر، بايد در نظر داشت كه اين امتيازات، ذاتاً داراى هيچ ارزشى نيستند. مثلاً اگر كسى داراى همه انواع نبوغ باشد، ولى در به كار بستن آنها نيّت خير و هدفگيرى انسانى نداشته باشد، حتّى از كمترين ارزشى، برخوردار نيست. بنا بر اين، چنين اشخاصى، امتيازِ به خودى خود باارزشى ندارند تا مورد حسادت قرار بگيرند. آيا منطقى است كسى به درخت سيبى كه بار آورده است، حسادت بورزد و در اين حسادت به جاى آن كه از ميوه آن ـ كه نتيجه كار آن است ـ بخورد، به بيمارى خودخورى دچار گردد؟!
در مورد امتيازات مربوط به عوامل جبرى محيط طبيعى ـ كه بدون اختيار، نصيب يك انسان مى گردند ـ نيز چنين است ؛ يعنى امتيازات مذكور در حقيقت، ارتباطى با شخص او ندارند تا موجب برترى وى و در نتيجه موجب حسادت به وى شوند.
پس، به طور كلّى مى توان گفت كه در هر امتيازى كه پاى جبر در كار است، براى صاحب امتياز، ارزشى وجود ندارد تا حسود، در راه خواست نابودى آن، به بيمارى خودخورى دچار شود و يا به آن عمق ببخشد.
۲ . شناخت نعمت هاى اكتسابى
گاهى منشأ حسادت ، نعمت هاى اكتسابى هستند ؛ نعمت هايى كه خود افراد با تلاش خويش، آنها را به دست آورده اند ، مثل كسى كه زحمت كشيده و كار كرده و با پس انداز چندين ساله، خانه مناسبى ساخته يا ماشين خوبى خريده است. اين حسادت از آن روست كه حسود، يا زحمت نكشيده و تلاش نكرده است و يا با ولخرجى و اسراف، پس اندازى ننموده و در نتيجه نتوانسته خانه يا ماشين مورد نظر