مقدّمه
امروزه پيشرفت علوم و ارتباط آنها با يكديگر، زمينه تعامل بيشتر آنها را فراهم آورده است. به عنوان نمونه، دانش هايى چون روان شناسى و علوم تربيتى، در بسيارى از زمينه ها مى توانند به علم اخلاق و بويژه تربيت اخلاقى كمك نمايند . با اين همه، در آثار اخلاقى موجود، توجّه شايسته اى به اين امر نشده و يافته هاى جديد علمى، در آثار مذكور به خدمت علم اخلاق در نيامده اند . همچنين تحقيقات ميدانى در زمينه اخلاق، يكى از اقدامات مهمى است كه تا امروز، جايگاه لازم را در پژوهش هاى مربوط به تربيت اخلاقى و علم اخلاق نداشته است.
اين، در حالى است كه استفاده از آموزه هاى دينى در فرايند مشاوره و روان درمانى، توجّه روان شناسان بسيارى را به خود جلب كرده و مطالعات بسيارى نيز در اين زمينه صورت گرفته است.
با در نظر گرفتن اين مطلب كه روان شناسان، به صفات، به عنوان عوامل اساسى « شخصيت »، توجّه زيادى كرده اند و بعضى همچون آلپورت، آيزنك و كتل، « نظريه شخصيت » خود را بر مبناى آن قرار داده اند، پرداختن به صفات، گام برداشتن در مسير دستيابى به نظريه شخصيت در اسلام است.
همچنين بحث هيجان ها و راه هاى مهار و پرورش آنها، يكى از نيازهاى بشر و از مباحث جدّى روان شناختى است. بنا بر اين، خاستگاه اصلى پژوهش هاى روان شناختى در اسلام، مباحث گسترده اخلاقى است.
در اين ميان، برخى هيجانات كه موجب اختلال در كاركرد عادى فرد در زندگى مى شوند و گاه حتّى سلامت جسمى و روانى وى را به خطر مى اندازند، از اهمّيت خاصى برخوردارند كه از جمله آنها مى توان به « حسادت » اشاره نمود.
در اين نوشتار، با نگاهى علمى و كاربردى، به موضوع « حسادت » پرداخته شده