نابهجا گفت و امام عليهالسلام، وى را «حائِك بن حائِك» خواند.
برخى از مترجمان، «حائِك» را از ريشه «حَوَك (به معناى بافندگى)» دانسته و اشعث را «بافنده» معنا كردهاند؛ امّا اين معنا با تاريخ و تبار اشعث، سازگار نيست؛ زيرا او و پدرش از بزرگان و رؤاى قبيله بزرگ كِنْده در يمن بودهاند؛ حال آن كه بافندگى، در آن روزگار شغل پايين فرودستان بوده است.۱ از اين رو، برخى احتمال دادهاند «حائِك» از ريشه «حَيَك» به معناى «تبختر و تكبّر» باشد كه با شخصيت و رفتار نقل شده از اشعث، همخوانى دارد.۲
گفتنى است مىتوان كاربرد «حائِك» را مجازى و به معناى دروغباف دانست. اين معنا نزد امام صادق عليهالسلام ياد شد و ايشان، حائِكى را كه به خدا و رسولش دروغ ببندد، ملعون خواند.۳
در پايان، به هيئتهاى مشترك حاصل از شباهت ابواب مجرّد و مزيد، اشاره مىكنيم؛ مسئلهاى كه توجّه به آن در نسخههاى خطّى ـ كه بيشترشان اِعراب و تشديد ندارند ـ، مهم است. در اينجا با توجّه به سازگارى معناى حاصل از هيئت انتخاب شده با بقيّه جمله، بايد در تعيين هيئت و معناى واژه بكوشيم.
ج ـ همراهى حروف
عامل ديگر پديد آمدن معانى متعدّد براى يك كلمه، تركيب آن با برخى حروف، مانند حروف تعدّى است كه با همه كوچكىشان، نقشهاى بزرگى را در جمله ايفا مىكنند. بىتوجّهى به اين حروف و تفاوت معنايى هر يك با ديگرى، گاه معنايى متضاد با مقصود اصلى گوينده را نتيجه مىدهد.۴ در موارد متعدّدى، تركيب يك فعل يا اسم
1.. ر . ك : دانشنامه امير المؤمنين عليهالسلام : ج ۱۲ ص ۶۱ .
2.. ر . ك : نهج البلاغة ، ترجمه سيّد جعفر شهيدى : ص ۴۵۴ و ۴۵۵ . تعليقه ۳ و ۵ بر خطبه ۱۹ .
3.. ر . ك : الكافى : ج ۲ ص ۳۴۰ ح ۱۰ .
4.. اگر در روايت مشهور «فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتى فَلَيسَ مِنِّى» كه بخشى از سخن پيامبر صلىاللهعليهوآله است، «عن» جاى خود را به «فى» بدهد، معنايى كاملاً عكس، نتيجه مىدهد؛ زيرا «رغب فيه»: «أراده» و «رغب عنه»، «لم يردّه»، معنا مىدهد ر . ك : الكافى : ج ۵ ص ۴۹۶ و صحيح البخارى : ج ۵ ص ۱۹۴۹ ح ۴۷۷۶ .