471
شناخت نامه حدیث - جلد اول

ج ـ تحريف معنوى

۴۹۱.امام صادق عليه‏السلام: گروهى ادعا مى‏كنند كه من، امام آنها هستم. به خدا سوگند كه من، امام آنها نيستم. خدا، لعنتشان كند ! هر چه من پرده‏پوشى مى‏كنم، آنان، پرده‏درى مى‏كنند. من مى‏گويم: «چنين و چنان»، آنان مى‏گويند: مقصودش، فلان و بهمان است. من، در حقيقت، امامِ كسى هستم كه اطاعتم كند.

۴۹۲.امام صادق عليه‏السلام: گاه براى كسى حديثى مى‏گويم و او را از مجادله و بگومگو در دين خداوند و از قياس، نهى مى‏كنم ؛ امّا وقتى از نزدم بيرون مى‏رود، گفتارم را به صورتى ناصحيح به تأويل مى‏برَد. من به گروهى فرمان دادم كه به سخن و استدلال درآيند و گروهى را باز داشتم. هر يك، سخنم را مطابق ميل خود، تأويل مى‏كند و مى‏خواهد از خدا و پيامبرش سرپيچى كند. اگر گوش مى‏دادند و فرمان مى‏بُردند، چيزى (علمى) را نزدشان مى‏نهادم كه پدرم نزد يارانش نهاد. ياران پدرم، زنده و مرده‏شان، مايه زينت بودند، مقصودم زراره و محمّد بن مسلم‏اند و لَيث مرادى و بُرَيد عِجلى هم از جرگه اين افرادند. آنان، عادلانى كامل [و راستگو] بودند. آنان [در شمار:] «و پيشى گيرندگانِ پيشى گيرندگان بودند و آنان، مقرّب‏اند».

۴۹۳.رجال الكشّىـ به نقل از مفضّل بن عمر ـ: روزى فيض بن مختار نزد امام صادق عليه‏السلام آمد و آيه‏اى را براى ايشان، قرائت كرد. من شنيدم كه امام عليه‏السلام، آن را تأويل كرد. فيض به امام عليه‏السلام گفت: خدا، مرا فدايت كند ! اين اختلاف ميان پيروان شما چيست ؟ امام عليه‏السلام فرمود: «چه اختلافى، اى فيض ؟». فيض به امام عليه‏السلام گفت: من در جلسه‏هاى ايشان در كوفه مى‏نشينم و از شدّت اختلافشان در حديث، نزديك است كه به شك بيفتم ؛ امّا به نزد مفضّل بن عمر، باز مى‏گردم و او از چيزهايى مرا آگاه مى‏كند كه جانم آسوده مى‏شود و قلبم به آنها آرام مى‏گيرد.
امام صادق عليه‏السلام فرمود: «آرى. آن، همان گونه است كه مى‏گويى، اى فيض ! مردم، شيفته دروغ بستن به ما شده‏اند، چنان كه [گويى] خدا، آن را بر ايشان واجب كرده و چيزى جز آن از ايشان نمى‏خواهد. من به يكى از آنها حديثى مى‏گويم، امّا از نزد من بيرون نرفته، آن را به معناى ديگرى غير از معناى درستش، تأويل مى‏كند. اين، از آن روست كه اينها با حديث ما و محبّت ما، آنچه را نزد خداست، نمى‏طلبند و با آن، تنها دنيا را مى‏طلبند و هر يك، دوست دارد كه رئيس خوانده شود. هيچ بنده‏اى نيست كه خود را بالا ببرد، مگر آن كه خداوند، او را پايين مى‏آورد و هيچ بنده‏اى نيست كه خود را پايين بياورد، جز آن كه خداوند، بالايش مى‏برَد و شرافتش مى‏بخشد. هر گاه حديث ما را خواستى، نزد اين فردِ نشسته برو» و با دستش به يكى از يارانش اشاره فرمود. از يارانمان (شيعيان) در باره او پرسيدم. آنها گفتند: او زُرارة بن اَعيَن است.


شناخت نامه حدیث - جلد اول
470

ج ـ تَحريفُ المَعنى

۴۹۱.الإمام الصادق عليه‏السلام: قَومٌ يَزعُمونَ أنّي إمامُهُم، وَاللّه‏ِ ما أنَا لَهُم بِإِمامٍ، لَعَنَهُمُ اللّه‏ُ ! كُلَّما سَتَرتُ سِترا هَتَكوهُ، أقولُ: كَذا وكَذا، فَيَقولونَ: إنَّما يَعني كَذا وكَذا ! إنَّما أنَا إمامُ مَن أطاعَني.۱

۴۹۲.عنه عليه‏السلام: إنّي لاَُحَدِّثُ الرَّجُلَ الحَديثَ وأَنهاهُ عَنِ الجِدالِ وَالمِراءِ في دينِ اللّه‏ِ وأَنهاهُ عَنِ القِياسِ، فَيَخرُجُ مِن عِندي فَيَتَأَوَّلُ حَديثي عَلى غَيرِ تَأويلِهِ، إنّي أمَرتُ قَوما أن يَتَكَلَّموا، ونَهَيتُ قَوما، فَكُلٌّ تَأَوَّلَ لِنَفسِهِ يُريدُ المَعصِيَةَ لِلّهِ ولِرَسولِهِ،
فَلَو سَمِعوا وأَطاعوا لَأَودَعتُهُم ما أودَعَ أبي أصحابَهُ، إنَّ أصحابَ أبي كانوا زَينا أحياءً وأَمواتا ؛ أعني زُرارَةَ ومُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ، ومِنهُم لَيثٌ المُرادِيُّ وبُرَيدٌ العِجلِيُّ، وهؤُلاءِ القَوّامونَ بِالقِسطِ، وهؤُلاءِ «وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ* أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»۲.۳

۴۹۳.رجال الكشّي عن المفضّل بن عمر: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام يَوما ودَخَلَ عَلَيهِ الفَيضُ بنُ المُختارِ، فَذَكَرَ لَهُ آيَةً مِن كِتابِ اللّه‏ِ عز و جل تَأَوَّلَها أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام، فَقالَ لَهُ الفَيضُ: جَعَلَنِيَ اللّه‏ُ فِداكَ، ما هذَا الاِختِلافُ الَّذي بَينَ شيعَتِكُم ؟ قالَ: وأَيُّ الاِختِلافِ يا فَيضُ ؟ فَقالَ لَهُ الفَيضُ: إنّي لَأَجلِسُ في حَلَقِهِم بِالكوفَةِ فَأَكادُ أن أشُكَّ فِي اختِلافِهِم في حَديثِهِم حَتّى أرجِعَ إلَى المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ، فَيوقِفُني مِن ذلِكَ عَلى ما تَستَريحُ إلَيهِ نَفسي ويَطمَئِنُّ إلَيهِ قَلبي.
فَقالَ أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام: أجَل هُوَ كَما ذَكَرتَ يا فَيضُ، إنَّ النّاسَ اُولِعوا بِالكَذِبِ عَلَينا، إنَّ اللّه‏َ افتَرَضَ عَلَيهِم لا يُريدُ مِنهُم غَيرَهُ، وإنّي اُحَدِّثُ أحَدَهُم بِالحَديثِ فَلا يَخرُجُ مِن عِندي حَتّى يَتَأَوَّلُهُ عَلى غَيرِ تَأويلِهِ، وذلِكَ أنَّهُم لا يَطلُبونَ بِحَديثِنا وبِحُبِّنا ما عِندَ اللّه‏ِ، وإنَّما يَطلُبونَ بِهِ الدُّنيا، وكُلٌّ يُحِبُّ أن يُدعى رَأسا، إنَّهُ لَيسَ مِن عَبدٍ يَرفَعُ نَفسَهُ إلاّ وَضَعَهُ اللّه‏ُ، وما مِن عَبدٍ وَضَعَ نَفسَهُ إلاّ رَفَعَهُ اللّه‏ُ وشَرَّفَهُ، فَإِذا أرَدتَ حَديثَنا فَعَلَيكَ بِهذَا الجالِسِ‏ـ وأَومئَ بِيَدِهِ إِلى رَجُلٍ مِن أصحابِهِ ـ. فَسَأَلتُ أصحابَنا عَنهُ، فَقالوا: زُرارَةُ بنُ أعيَنَ.۴

1.. الغيبة للنعماني : ص ۳۷ ح ۸ عن ابن مسكان ، رجال الكشّي : ج ۲ ص ۵۹۰ ح ۵۳۹ عن قاسم الصيرفي نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۸۰ ح ۷۶ .

2.. الواقعة : ۱۰ ـ ۱۱ .

3.. رجال الكشّي : ج ۱ ص ۳۹۹ ح ۲۸۷ و ج ۲ ص ۵۰۸ ح ۴۳۳ بزيادة «هؤلاء القائلون بالصدق» بعد «بالقسط» وكلاهما عن داود بن سرحان ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۳۰۹ ح ۷۳ .

4.. رجال الكشّي : ج ۱ ص ۳۴۷ ح ۲۱۶ ، دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۵۱ نحوه وليس فيه ذيله من «فإذا أردت حديثنا» ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۴۶ ح ۵۸ .

  • نام منبع :
    شناخت نامه حدیث - جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1431
صفحه از 501
پرینت  ارسال به