متعال و تنگنظرى در معانى حديثى و قرآنى، گرفتار آمدند.
مرحله دوم: فهم مقصود
آنچه از متن فهميده مىشود، در موارد فراوانى با مقصود مؤلّف و گوينده سخن، يكسان است. او نيّتى داشته و براى رسيدن به هدفى خاص، سخنى را گفته، يا متنى را نوشته است. مخاطب براى رسيدن به آن مقصود، متن را مىكاود و مىفهمد و با اجراى اصلهاى زبانى و منطقى، برداشت خود را به گوينده و نويسنده، نسبت مىدهد. با اين همه، مؤلّف و سخنران، مىتواند با نشاندن قرينههايى در كنار سخن و يا ارائه پيش و پس آنها، آنچه را از اثرش فهميده مىشود، تغيير دهد و ميان مفهوم نخست متن و مقصود خود، تفاوت ايجاد كند. در علم اصول فقه، دو اصطلاح «مراد استعمالى» و «مراد جدّى»، ناظر به همين مسئلهاند.
آنچه از فهم متن فهميده مىشود، بلافاصله و بدون جستجو از قرينهها، قابليت استناد تامّ و قطعى به صاحب متن را ندارد و براى رسيدن از مفهوم به مقصود، گردآورى قرينههاى متعدّدى لازم است كه برحسب نوع آن، به دو دسته قرينههاى كلامى و مقامى و بر پايه جايگاه و اتصال به كلام متصل و منفصل، به منفصل (= جدا) و متصل (= چسبيده)، تقسيم مىشوند. از تداخل اين دو دستهبندى، چهار حالت، امكان وقوع مىيابند: قرينههاى كلامى متصل و منفصل و قرينههاى مقامى متصل و منفصل كه چون قرينههاى مقامى منفصل، امكان وقوع در خارج را ندارند، يا بسيار نادرند، نياز به يافتن سه دسته قرينه داريم كه آنها را به ترتيب، «قرينههاى داخلى كلامى، يا لفظى متصل»، «خانواده حديث» و «اسباب ورود حديث» مىناميم و توضيح هر يك مىآيد.
۲ ـ ۱. قرينههاى كلامى متصل (قرينههاى لفظى داخلى)
همسويى اجزاى سخن و نوشته، اصل اوّلى در گفتگوها و متنهاى متعارف است.