محمّد بن مسلم زهرى گفته است:
ما نوشتن حديث را ناپسند مىدانستيم تا زمانى كه سلطان، ما را بدين كار مجبور ساخت و ما به سبب امر او، روا ندانستيم كه مانع كسى شويم.۱
فاصله طولانى نود ساله منع تدوين حديث، سه نسل از مسلمانان را دربرگرفته بود. از اين رو، براى آنان، به حافظه سپردن حديث، قداست داشت و كتابت آن، موضوعى ناشايست، تلقّى مىشد.
غزّالى گفته است: نوشتههاى حديثى، پس از سال ۱۳۰ ق، پديدار شدند، هرچند در سالهاى بعد نيز برخى عالمان با نوشتن حديث، مخالفت مىكردند. ادّعاى آنان، اين بود كه علم حديث، علم شريفى است و بهتر آن كه با مذاكره، مباحثه و انتقال سينه به سينه، به ديگران منتقل شود. اگر اين علم داخل كتاب شود، نور آن زائل شده و در اختيار كسانى قرار مىگيرد كه شايستگى خواندن حديث را ندارند.۲
توصيف كتابت حديث به عامل زوال نورانيت حديث، نشان از فرهنگ پيشگفته دارد.
گزارشهاى تاريخى دلالت مىكنند كه كتابت و تدوين حديث با فاصلهاى دست كم ده ساله پس از مرگ عمر بن عبد العزيز، آغاز شد. او در سال ۱۰۱ ق، و در چهل سالگى، پس از دو سال و نيم خلافت، از دنيا رفت.
از ابن شهاب زهرى ـ نخستين تدوين كننده حديث نبوى ـ نقل شده است كه:
قبل از تدوين من، هيچ كس اين علم (حديث) را مدوّن نساخته بود.۳
نكته مهم در فرمان عمر بن عبد العزيز، آن بود كه او، اصرار به كتابت و تدوين سنّت نبوى بدون پيرايههاى ديگر داشت و چنان كه آمد، دستور داد چيزى جز آن،