در سالهاى بعد، او نقل روايات پيامبر صلىاللهعليهوآله براى مردم را نيز ممنوع كرد.
قرظة بن كعب، يكى از نمايندگان اعزامى خليفه دوم به كوفه، مىگويد:
هنگامى كه ما [براى معلّمى] به سمت كوفه حركت كرديم، عمر به مشايعت ما آمد و به ما اين گونه سفارش كرد: اهالى كوفه با قرآن مأنوساند. بنا بر اين، با نقل حديث پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آنها را مشغول نكنيد.۱
اين دستور خليفه، سبب شد تا قرظة بن كعب، در مقابل درخواست مسلمانان كوفه از او براى نقل احاديث پيامبر صلىاللهعليهوآله، استنكاف ورزد و فرمان نهى خليفه دوم را به مردم برساند.۲
خليفه دوم، در سالهاى آخر عمر خود، برخى صحابيان، مانند: ابوذر و ابودرداء را كه در نقل حديث، فعّال بودند، از مناطق مختلف، فرا خواند و آنها را در مدينه نگاه داشت. اعتراض او به اين افراد به دليل بيان احاديث پيامبر صلىاللهعليهوآله در ميان مردم بود.۳
برخى ديگر از افراد، همانند عبد اللّه بنمسعود و ابومسعود انصارى نيز از سوى خليفه دوم، توبيخ شدند؛ زيرا روايات پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را براى مردم، نقل مىكردند.۴
ابوهُرَيره گفته است: ما در زمان عمر، نمىتوانستيم روايات پيامبر صلىاللهعليهوآله را بيان كنيم تا زمانى كه عمر از دنيا رفت.۵
خلفاى بعدى نيز با استمرار اين روش، نقل روايات پيامبر صلىاللهعليهوآله را ممنوع كردند.
عثمان، در زمان خلافت خود اعلام كرد:
هيچ كس حق ندارد حديثى از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله نقل كند، مگر آن كه آن حديث در
1.. سنن الدارمى : ج ۱ ص ۹۰ ح ۲۸۴ و ۲۸۵ .
2.. ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج ۱ ص ۱۸۳ ح ۳۴۷ ، تذكرة الحفّاظ : ج ۱ ص ۷ .
3.. ر . ك : تاريخ دمشق : ج ۴۰ ص ۵۰۰ ، كنز العمّال : ج ۱۰ ص ۲۹۳ ح ۲۹۴۷۹ .
4.. ر . ك : المعجم الأوسط : ج ۳ ص ۳۷۸ ح ۳۴۴۹ .
5.. سير أعلام النبلاء : ج ۲ ص ۶۰۲ ش ۱۲۶ ، البداية و النهاية : ج ۸ ص ۱۰۷ .