۳۱۷.المحاسنـ به نقل از ابو بصير ـ: از امام صادق عليهالسلام چندين حديث را جويا شدم. فرمود: «آيا هرگز چيزى از [احاديث] مرا [از نااهلان] كتمان كردهاى ؟». من درنگى كردم تا به ياد بياورم و چون امام عليهالسلام مرا چنين ديد، فرمود: «اما آنچه را براى ياران خود باز گفتهاى، اشكالى ندارد. افشا كردن، آن است كه حديث را براى غير يارانت بگويى».
۳۱۸.المحاسنـ به نقل از داوود رِقّى و مفضّل و فضيل ـ: گروهى در خانه، نزد امام صادق عليهالسلام بوديم. امام عليهالسلام در باره چيزهايى برايمان حديث گفت. هنگامى كه بازگشتيم، بر درِ خانهاش و پيش از رفتن به درون ايستاد و رو به ما كرد و فرمود: «خداوند، شما را رحمت كند، امر ما را افشا نكنيد و آن را جز به اهلش نگوييد كه افشاگر راز ما، براى ما بدتر از دشمن ماست. باز گرديد. و راز ما را فاش نكنيد خدايتان رحمت كند».
۳۱۹.امام صادق عليهالسلام: [پيش از اين] من نمىخواستم كه برايتان حديث بگويم۱، ولى اينك برايتان مىگويم و نصيحتتان مىكنم. چگونه نصيحتتان نكنم، در حالى كه شما، به خدا سوگند، لشكر خدا هستيد ؟ ! به خدا سوگند ! جز شما، ديندارانى نيستند كه خداى متعال را بندگى كنند. پس آن [حديثى كه مىگويم] را بگيريد و به همگان [يا نا اهلان] ندهيد، امّا از اهلش نيز باز مداريد كه اگر از شما باز مىداشتم، از من باز داشته مىشد.
۳۲۰.رجال الكشّىـ به نقل از محمّد بن سنان از عبد اللّه بن جبله كنانى از ذريح محاربى ـ: در مدينه به امام صادق عليهالسلام گفتم: در باره احاديث جابر۲ چه مىفرمايى ؟ فرمود: «در مكّه مرا ملاقات كن».
امام عليهالسلام را در مكّه ملاقات كردم. فرمود: «در مِنا مرا ملاقات كن». امام عليهالسلام را در مِنا ملاقات كردم، به من فرمود: «تو را با احاديث جابر، چه كار ؟ ! از احاديث جابر، چشم بپوش كه چون به دست فرومايگان افتاد، آن را فاش كردند».