بود. از اين رو، پرسش درباره وثاقت راوى و بيان اوصاف راوى در روايات، به صورت پررنگتر جلوهگر است.
تطور تاريخى
در سالهاى پايانى دوره حضور امامان و سدههاى اول پس از غيبت، قرائن مرتبط با پديدارى وثوق به نگاشتههاى حديثى فراوان بود و نسخههاى نخست حديثى كه در دوره حضور نوشته شده و در اختيار راويان و محدثان قرار گرفته بودند شمار فراوانى داشتند. طبيعى است كه نزديكى زمان به دوره نگارش اصول اولى حديثى، دستيابى به قرائن موجود در منابع حديثى و فهارس پديد آمده بر اساس آن را براى شاگردان و عالمان پيشين آسان مىساخت.
از اين رو، ملاك اعتبار روايت تا سده ششم هجرى، وثوق صدورى برگرفته از قرائن ايجابى و سلبى در منبع، راوى و محتوا بود.
گفتنى است، حتى افرادى همچون سيد مرتضى و ابن ادريس، كه رويكردى متفاوت با عالمان هم عصر خويش داشته و حجيت خبر واحد را انكار مىكردند، اين نكته را پذيرفته بودند كه در صورتى كه خبر و گزارش، محفوف به قرائن باشد، قابل پذيرش است. به سخن ديگر، آنان نيز وثوق صدورى پديد آمده از قرائن همراه با خبر را شايسته اعتماد مىدانستند.۱
ولى اين شيوه اعتبار سنجى، مشكلاتى داشت كه با گذشت زمان، دور شدن از دوره نگارشهاى آغازين و دسترسى كمتر به قرائن منابع اولى و فهارس بيشتر نمايان مىشد.
در سده هفتم هجرى و در دوره سيد احمد بن طاووس و علامه حلى و به همت اين دو، به ويژه علامه حلى، شيوه اعتبار سنجى روايت متحول شده و از وثوق