۷۷.رجال الكشّىـ به نقل از سلاّم بن سعيد جمحى از اَسلَم، وابسته محمّد ابن حنفيه ـ: با امام باقر عليهالسلام نشسته و به زمزم تكيه داده بودم كه محمّد بن عبد اللّه بن حسن، در حال طواف كعبه، از برابر ما گذشت. امام باقر عليهالسلام فرمود: «اَسلَم ! اين جوان را مىشناسى ؟».
گفتم: آرى. او محمّد بن عبد اللّه بن حسن است.
فرمود: «زودا كه او قيام كند و به خوارى كشته شود».
سپس فرمود: «اين سخن را به هيچ كس مگو، چون در نزد تو امانت است».
من اين سخن را به معروف بن خرّبوذ گفتم و مانند همان تعهّد را كه امام از من گرفته بود [كه به كسى نگويم] از او گرفتم. ما چهار تن از اهل مكّه، صبح و شام با امام باقر عليهالسلام بوديم. معروف، از امام باقر عليهالسلام در باره اين حديث پرسيد و گفت: شما خود از اين حديث كه اَسلَم به من خبر داده، برايم بگو كه دوست داريم آن را از شما بشنوم. امام عليهالسلام نگاهى [تند] به اَسلَم كرد. اَسلَم به ايشان گفت: فدايت شوم ! من همان [تعهّدى] را كه شما از من گرفتيد، از او گرفتم.
امام باقر عليهالسلام فرمود: «اگر همه مردم هم شيعه ما باشند، سهْ چهارم آنان، در ما شك دارند و يكْ چهارم ديگر هم كم عقلاند!!۱».
۷۸.امام صادق عليهالسلام: اگر بيم آن نبود كه به دست غير شما بيفتد، چنان كه پيشتر كتابهاى ديگر به دست نااهلان افتاد، هر آينه، به شما كتابى مىدادم كه تا قيام قائم به هيچ كس نياز پيدا نمىكرديد.
۷۹.امام صادق عليهالسلام ـ به ابو بصير ـ: به خدا سوگند، اگر در ميان شما سه مؤمن بيابم كه حديث مرا پوشيده مىداشتند، هرگز روا نمىشمردم كه حديثى را از آنان، پوشيده دارم.