مشكلتر مىشود كه فرهنگِ به كار برنده آن، با فرهنگ مخاطب، متفاوت باشد؛ خواه اين تفاوت، نتيجه تفاوت زمان باشد، يا جغرافيا و نژاد. در اين حالت، سايههاى معنايى واژهها، درست فهميده نمىشوند. براى نمونه، ما ايرانيان كلمه «شير» را براى توصيف و تحسين انسان به كار مىبريم؛ امّا از كاربرد واژه «شتر» در اين مقام به شگفت مىآييم و آن را توهين مىپنداريم؛ در حالى كه شتر در فرهنگ عرب، همه چيز اوست. نمونه زير، لزوم فعّال سازى تخيّل را روشن مىكند:
دانش، زمامدار است و عمل، راننده به پيش و نفْس، مَركبى چموش.۱
امام على عليهالسلام، در اين جا مَركبى چموش را به عنوان يك «كلّ خيالى» در نظر آورده كه براى راه انداختن آن، نياز به دو نفر است: فردى كه از جلو، زمام مَركب را مىكشد (قائد) و شخصى كه از پشت به مَركب فشار مىآورد و آن را مىرانَد (سائق).
ايشان، آن گاه، نفس سركش انسان را به اين مَركب، تشبيه كرده و دانش را به جاى زمامدار و عمل را به جاى راننده، نهاده است؛ يعنى همه اجزاى اين كل را به همه اجزاى آن كل، تشبيه كرده و هر جزء را به جاى يكى از اجزاى آن نشانده است، تا از رهگذر به دست دادن اين تصوير خيالى، بتواند سختى كار اخلاقى و تربيت نفس را به آسانى تبيين كند و نياز علم به عمل و نياز عمل به علم را نمايان سازد.۲
۶. تتبّع ناقص
تتبّع ناقص، يعنى دست نيافتن به بخشى اثر گذار از مستندات و محروم ماندن از همه متون مرتبط با پژوهش. براى به دست دادن يك پژوهش حديثى، نه تنها نياز است كه همه سخنان معصومان، يك جا گِرد آيند، بلكه بايد رفتارها و تقريرهاى ايشان نيز به آنها، افزوده شوند. در تتبّع ناقص، علّت اصلى دست نيافتن به همه مستندات و متون