۴۵۱.مشكاة الأنوارـ به نقل از جابر ـ: امام باقر عليهالسلام به نويسنده نامهها ـ يا نوشتههايش ـ فرمود: «اين دفترها را به صورت مجلّد در آورد». نيز فرمود: «كتابهاى (يا: نامههاى) على عليهالسلام را به صورت جلد شده يافتيم».
۴۵۲.الغيبة، نعمانى ـ به نقل از سالم اشل از حُصَين تغلبى ـ:... سپس امام باقر عليهالسلام سخنش را كه تمام كرد، به من نگريست و فرمود: «آيا آن را حفظ كردى يا برايت بنويسم ؟». گفتم: اگر مىخواهيد [بنويسيد]. امام عليهالسلام، حاشيه باريك پوستى يا كاغذى خواست و آن را نوشت، سپس آن را به من سپرد و حصين، آن را براى ما بيرون آورد و برايمان خواند. سپس گفت: «اين، نوشته امام باقر عليهالسلام است».
۴۵۳.مهج الدعواتـ به نقل از ابو وضاح ـ: پدرم برايم گفت: گروهى از خواصّ ابو الحسن [امام موسى كاظم] عليهالسلام كه از خاندان و شيعيان ايشان بودند با لوحهايى از چوب لطيف آبنوس و قلمهايى كه در آستين داشتند، در مجلس ايشان، حاضر مىشدند و چون امام ابوالحسن عليهالسلام سخنى مىفرمود، يا در باره پيشامدى، فتوايى مىداد، آنان نيز آنچه را از حضرت در آن باره مىشنيدند، در آنها [مىنگاشتند و] ثبت مىكردند.
۴۵۴.الاختصاصـ به نقل از حمزة بن عبد اللّه جعفرى ـ: در پشت كاغذى نوشتم: دنيا براى امام، مانند يك دانه گردو روشن و آشكار است. آن را به امام رضا عليهالسلام دادم و به ايشان گفتم: ياران ما، حديثى را روايت كردهاند كه انكارش نكردهام، امّا دوست دارم آن را از شما بشنوم. امام عليهالسلام در آن نگريست و سپس آن را پيچيد، به گونهاى كه پنداشتم بر او گران آمده است. آن گاه فرمود: «آن، حقّ است. آن را به [روىِ] پوست، منتقل كن [كه ماندگارىاش بيشتر است]».