انجاميد. در خطّ عربى نيز بخشى از آواها را در قالب حرف و بخشى ديگر را به شكل اِعراب، نشانهگذارى كردند وتوانستند تفاوت «أحَد» را با «أخْذ»، يا «اُحُد»، نشان دهند.
تكميل نشانههاى نوشتارى، قرنها به طول انجاميد. از اين رو، پيش از تكميل و فراگير شدن آنها، نقل كتبى احاديث و ديگر گفتارها، با مشكلاتى همراه بوده كه يكى از آنها، «آهنگ گفتار» است؛ يعنى لحن و آهنگ استفهامى، تعجّبى، دعايى و مانند آن كه گاه جانشين واژههايى مانند «هل = آيا» و حرفهايى مانند «أم = يا» مىشوند. ما براى كوتاه كردن، يا اهداف ديگر، واژههاى استفهام و تعجّب را كنار مىنهيم و آهنگ مناسب را به جايش مىنشانيم و مخاطب نيز منظور ما را مىفهمد؛ امّا در تبديل آن به صورت مكتوب، هميشه موفّق نبودهايم.
در زمان صدور و نقل حديث، خطّ عربى از اين ناحيه، فقير بوده است و در نتيجه، كاتبان به هنگام نوشتن حديث، نمىتوانستند آهنگ پرسشى، انكارى و استفهامى گوينده حديث را به خوانندگان، منتقل كنند. از اين رو، همگان، گفتههاى استفهامى و انكارى و انشايى معصومان عليهمالسلام را با همان آهنگ اصلى شان نمىشنيدند و آنها را به صورتِ خبرى، تأييدى و غير انشايى، مىخواندند و معنايى متفاوت با مقصود اصلى معصوم عليهالسلام را در مىيافتند.
يكى از كسانى كه به اين نكته ره نموده، شيخ طوسى است. او براى حلّ اختلاف برخى احاديث، قابليت خواندن حديث را به صورت استفهامى، تعجّبى و يا انكارى نشان داد و با دستيابى به معنايى جديد، توانست راهى براى حلّ تعارض احاديث بيابد.
نمونه
فقيهان شيعه، مايع بىرنگ «مَذْى» را كه بيشتر به هنگام ملاعبه و تحريكات جنسى خفيف، از مرد خارج مىشود، از مَنى كه سفيد و نجس است، متفاوت مىدانند و خروج آن را ناقض وضو نمىشمُرَند.۱ اين نكته از ديرباز، نزد شيعه پذيرفتهشده بود؛