143
شناخت نامه حدیث - جلد اول

۱۶۸.امام باقر عليه‏السلام: پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در بيمارى منجر به وفاتش فرمود: «دوستم را نزدم فرا بخوانيد». عايشه و حفصه، در پىِ پدرانشان فرستادند. هنگامى كه آن دو آمدند، پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، روى سر و صورتش را پوشانْد و آن دو باز گشتند.
پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روى سرش را گشود و آن گاه فرمود: «دوستم را نزدم فرا بخوانيد». حفصه و عايشه، در پى پدرانشان فرستادند و چون آمدند، پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، صورتش را پوشانْد. آن دو رفتند و گفتند: چنين نمى‏بينيم كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با ما كار داشته باشد. حفصه و عايشه گفتند: آرى. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «دوستم (يا فرمود: محبوبم) را برايم فرا بخوانيد»، امّا ما اميد داشتيم كه شما دو تن، همان [دوست و محبوب او] باشيد.
سپس امير مؤمنان عليه‏السلام آمد و پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، سينه بر سينه او چسباند و به گوشش اشاره كرد و هزار سخن با او گفت كه هر سخن، هزار در [به حكمت] داشت.

۱۶۹.رجال الكشّىـ به نقل از سورة بن كليب ـ: زيد بن على به من گفت: اى سوره ! چگونه دانستيد كه امامتان بر حق و همان گونه است كه مى‏گوييد ؟ به او گفتم: نزد دانا آمدى. زيد گفت: دليلت را بياور. به او گفتم: ما نزد برادرت محمّد بن على عليه‏السلام مى‏آمديم و از او سؤال مى‏كرديم. او مى‏فرمود: «پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: خداوند عز و جل در كتابش فرمود»، تا آن كه برادرت (امام باقر عليه‏السلام) از دنيا رفت. آن گاه نزد شما خاندان محمّد آمديم و تو هم از كسانى بودى كه نزدشان رفتيم. شما پاره‏اى از سؤال‏هاى ما را پاسخ داديد، ولى همه آنچه را از شما مى‏پرسيديم، جواب نداديد، تا آن كه نزد برادر زاده‏ات جعفر [صادق عليه‏السلام] رسيديم و او به ما همان گونه پاسخ داد كه پدرش مى‏داد: «پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: خداى متعال فرمود».
زيد، لبخند زد و گفت: هان ! به خدا سوگند، حال كه اين را مى‏گويى، بدان كه كتاب‏هاى على عليه‏السلام نزد اويند.


شناخت نامه حدیث - جلد اول
142

۱۶۸.عنه عليه‏السلام: قالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله في مَرَضِهِ الَّذي قُبِضَ فيهِ: «اُدعوا لي خَليلي»، فَأَرسَلَت عائِشَةُ وحَفصَةُ إلى أبَوَيهِما، فَلَمّا جاءا غَطّى رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَجهَهُ ورَأسَهُ، فَانصَرَفا، فَكَشَفَ رَأسَهُ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، ثُمَّ قالَ: «اُدعوا لي خَليلي»، فَأَرسَلَت حَفصَةُ إلى أبيها وعائِشَةُ إلى أبيها، فَلَمّا جاءا غَطّى رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَجهَهُ، فَانطَلَقا وقالا: ما نَرى رَسولَ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله أرادَنا، قالَتا: أجَل، إنَّما قالَ: «اُدعوا لي خَليلي»، أو قالَ: «حَبيبي»، فَرَجَونا أن تَكونا أنتُما هُما.
فَجاءَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه‏السلام، وأَلزَقَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صَدرَهُ بِصَدرِهِ، وأَومَأَ إلى اُذُنِهِ فَحَدَّثَهُ بِأَلفِ حَديثٍ، لِكُلِّ حَديثٍ ألفُ بابٍ.۱

۱۶۹.رجال الكشّي عن سورة بن كليب: قالَ لي زَيدُ بنُ عَلِيٍّ: يا سَورَةُ ! كَيفَ عَلِمتُم أنَّ صاحِبَكُم عَلى ما تَذكُرونَهُ ؟ قالَ: فَقُلتُ لَهُ: عَلَى الخَبيرِ سَقَطتَ.
قالَ: فَقالَ: هاتِ، فَقُلتُ لَهُ: كُنّا نَأتي أخاكَ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه‏السلام نَسأَ لُهُ، فَيَقولُ: قالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وقالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ في كِتابِهِ، حَتّى مَضى أخوكَ، فَأَتَيناكُم آلَ مُحَمَّدٍ وأَنتَ فيمَن أتَيناهُ فَتُخبِرونا بِبَعضٍ ولا تُخبِرونا بِكُلِّ الَّذي نَسأَ لُكُم عَنهُ، حَتّى أتَينَا ابنَ أخيكَ جَعفَرا، فَقالَ لَنا كَما قالَ أبوهُ: قالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، وقالَ تَعالى.
فَتَبَسَّمَ وقالَ: أما وَاللّه‏ِ إن قُلتَ هذا فَإِنَّ كُتُبَ عَلِيٍّ عليه‏السلام عِندَهُ.۲

1.. الخصال : ص ۶۵۱ ح ۵۲ عن بكر بن حبيب و ص ۶۴۶ ح ۳۲ ، الكافي : ج ۱ ص ۲۹۶ ح ۴ عن بشير الدهان عن الإمام الصادق عليه‏السلام و ج ۸ ص ۱۴۶ ح ۱۲۳ عن بشير الكناسي عن الإمام الصادق عليه‏السلام ، الاختصاص : ص ۲۸۵ عن ام سلمة عنه صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهوكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۴۶۲ ح ۱۲ وراجع تاريخ دمشق : ج ۴۲ ص ۳۹۳ .

2.. رجال الكشّي : ج ۲ ص ۶۷۴ ح ۷۰۶ ، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۲۵۰ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۷ ص ۳۶ ح ۳۶ .

  • نام منبع :
    شناخت نامه حدیث - جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1835
صفحه از 501
پرینت  ارسال به