135
شناخت نامه حدیث - جلد اول

۱۵۶.الكافىـ به نقل از يونس بن يعقوب ـ: نزد امام صادق عليه‏السلام بودم كه مردى از اهل شام نزد ايشان آمد و گفت: من به كلام، فقه و احكام، واقفم و براى مناظره با ياران تو آمده‏ام.... امام عليه‏السلام سر از سايبان بيرون آورد كه ناگاه چشمش به شترى در حال دويدن۱ افتاد. پس فرمود: «به خداى كعبه سوگند، اين [سواره] هشام است». ما فكر كرديم مقصود، هشام از فرزندان عقيل است كه امام عليه‏السلام، وى را بسيار دوست مى‏داشت. وقتى آمد، ديديم هشام بن حكم است كه ريشش تازه روييده بود و همه ما از وى بزرگ‏تر بوديم. امام صادق عليه‏السلام براى وى جا باز كرد و فرمود: «[اين است] ياور ما با دل، زبان و دست... !».
آن گاه امام عليه‏السلام به مرد شامى فرمود: «با اين نوجوان (هشام بن حكم) بحث كن ؟». گفت: باشد. آن گاه، شامى خطاب به هشام گفت: اى نوجوان ! در باره امامت اين مرد از من بپرس. هشام، از اين سخن چنان خشم گرفت كه بر خود مى‏لرزيد. سپس به شامى گفت: اى مرد ! آيا خداوند در باره خلقش آگاه‏تر است يا مردم، خودشان در باره خودشان ؟
مرد شامى گفت: خداوند بر خلقش آگاه‏تر است. هشام گفت: خدا با اين آگاهى براى مردم، چه مى‏كند ؟ شامى پاسخ داد: براى آنان، حجّت و برهان، اقامه مى‏كند تا پراكنده نشوند و يا اختلاف نكنند. آنان را به هم انس مى‏دهد و كجىِ آنان را راست مى‏گردانَد و واجبات پروردگارشان را به آنان خبر مى‏دهد.
هشام پرسيد: آن حجّت كيست ؟ شامى پاسخ داد: پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله. هشام پرسيد: پس از پيامبر خدا ؟ شامى گفت: كتاب و سنّت. هشام پرسيد: آيا كتاب و سنّت، امروزه در رفع اختلاف‏هايمان سودى داشته‏اند ؟ شامى پاسخ داد: آرى.
هشام گفت: چرا پس من و تو اختلاف داريم و تو از شام براى مخالفت با ما تا اين‏جا آمده‏اى ؟
مرد شامى ساكت شد. امام صادق عليه‏السلام [از شامى] پرسيد: «چرا سخن نمى‏گويى ؟». شامى گفت: اگر بگويم اختلاف نداريم، دروغ گفته‏ام و اگر بگويم كتاب و سنّت، اختلاف ما را از ميان مى‏برند، نادرست است ؛ زيرا قرآن و سنّت، رويكردهاى گوناگون دارند. اگر بگويم اختلاف داريم و هر كدام از ما مدّعى حقّ است، در اين صورت، كتاب و سنّت، سودى براى ما نداشته‏اند.

1.. الخَبّ : نوعى دويدن يورتمه است (النهاية : ج ۲ ص ۳) .


شناخت نامه حدیث - جلد اول
134

۱۵۶.الكافي عن يونس بن يعقوب: كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام فَوَرَدَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ، فَقالَ: إنّي رَجُلٌ صاحِبُ كَلامٍ وفِقهٍ وفَرائِضَ، وقَد جِئتُ لِمُناظَرَةِ أصحابِكَ... فَأَخرَجَ أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام رَأسَهُ مِن فازَتِهِ۱ فَإِذا هُوَ بِبَعيرٍ يَخُبُّ۲، فَقالَ: هِشامٌ ورَبِّ الكَعبَةِ ! قالَ: فَظَنَنّا أنَّ هِشاما رَجُلٌ مِن وُلدِ عَقيلٍ كانَ شَديدَ المَحَبَّةِ لَهُ.
قالَ: فَوَرَدَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ، وهُوَ أوَّلُ مَا اختَطَّت لِحيَتُهُ، ولَيسَ فينا إلاّ مَن هُوَ أكبَرُ سِنّا مِنهُ، قالَ: فَوَسَّعَ لَهُ أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام وقالَ: ناصِرُنا بِقَلبِهِ ولِسانِهِ ويَدِهِ...
فَقالَ لِلشّامِيِّ: كَلِّم هذَا الغُلامَ ـ يَعني هِشامَ بنَ الحَكَمِ ـ فَقالَ: نَعَم.
فَقالَ لِهِشامٍ: يا غُلامُ ! سَلني في إمامَةِ هذا، فَغَضِبَ هِشامٌ حَتَّى ارتَعَدَ، ثُمَّ قالَ لِلشّامِيِّ: يا هذا ! أرَبُّكَ أنظَرُ لِخَلقِهِ أم خَلقُهُ لِأَنفُسِهِم ؟
فَقالَ الشّامِيُّ: بَل رَبّي أنظَرُ لِخَلقِهِ، قالَ: فَفَعَلَ بِنَظَرِهِ لَهُم ماذا ؟ قالَ: أقامَ لَهُم حُجَّةً ودَليلاً كَي لا يَتَشَتَّتوا أو يَختَلِفوا، يَتَأَلَّفُهُم ويُقيمُ أوَدَهُم ويُخبِرُهُم بِفَرضِ رَبِّهِم، قالَ: فَمَن هُوَ ؟ قالَ: رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، قالَ هِشامٌ: فَبَعدَ رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ؟ قالَ: الكِتابُ وَالسُّنَّةُ، قالَ هِشامٌ: فَهَل نَفَعَنَا اليَومَ الكِتابُ وَالسُّنَّةُ في رَفعِ الاِختِلافِ عَنّا ؟ قالَ الشّامِيُّ: نَعَم، قالَ: فَلِمَ اختَلَفنا أنَا وأَنتَ وصِرتَ إلَينا مِنَ الشّامِ في مُخالَفَتِنا إيّاكَ ؟ ! قالَ: فَسَكَتَ الشّامِيُّ.
فَقالَ أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام لِلشّامِيِّ: ما لَكَ لا تَتَكَلَّمُ ؟ قالَ الشّامِيُّ: إن قُلتُ: لَم نَختَلِف، كَذَبتُ، وإن قُلتُ: إنَّ الكِتابَ وَالسُنَّةَ يَرفَعانِ عَنَّا الاِختِلافَ، أبطَلتُ ؛ لِأَ نَّهُما يَحتَمِلانِ الوُجوهَ، وإن قُلتُ: قَدِ اختَلَفنا وكُلُّ واحِدٍ مِنّا يَدَّعِي الحَقَّ، فَلَم يَنفَعنا إذاً الكِتابُ وَالسُّنَّةُ !۳

1.. الفازَة : مظلّة بعمودين ، ونص الجوهري : مظلّة تُمَدّ بعمود تاج العروس : ج ۸ ص ۱۲۵ «فوز» .

2.. الخبُّ : ضرب من العَدْوِ وخبّ الفرس بالضّمِّ خَبّاً وخَبَباً : إذا راوح بين يديه ورجلَيه الصحاح : ج ۱ ص ۱۱۷ «خبب» .

3.. الكافي : ج ۱ ص ۱۷۱ ح ۴ ، الإرشاد : ج ۲ ص ۱۹۴ و ۱۹۵ ، الاحتجاج : ج ۲ ص ۲۷۷ و ۲۷۹ ح ۲۴۱ ، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۲۴۳ ، إعلام الورى : ج ۱ ص ۵۲۹ و ۵۳۱ كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۹ و ۱۰ و ۱۱ ح ۱۲ .

  • نام منبع :
    شناخت نامه حدیث - جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1707
صفحه از 501
پرینت  ارسال به