پس از بنى اميّه و در روزگار شورش عبّاسيان، شاهد جعل احاديثى هستيم كه به صراحت يا با ارائه علامت، آنها را پيروز ميدان درگيرى با اُمويان معرّفى مىنمود، يا بر منزلت عبّاس، عموى پيامبر اكرم و نياى عبّاسيان، فراتر از واقعيت مىافزود، و يا خراسان، جايگاه طرفداران عبّاسيان و سياهجامگان، نيروى نظامى آنان را مىستود؛ احاديثى كه تنها به سود عبّاسيان بود، نه ديگران.۱ براى نمونه به پيامبر صلىاللهعليهوآله نسبت دادند كه به عبّاس فرموده است:
هنگامى كه فرزندانت در سياهى (دشتهاى حاصلخيز عراق و ايران) سُكنا گزيدند و جامه سياه پوشيدند و خراسانيان، ياور آنان گشتند، پيوسته حكومت در دست آنان است تا آن را به عيسى بن مريم عليهماالسلام بسپارند.۲
تشخيص اين پيشبينى تاريخى در آن روزگار، ممكن نبوده است؛ امّا اكنون مىدانيم كه آنها حكومت را نه به عيسى عليهالسلام كه به مغولان سپردند. نمونه ديگر، گزارشى است كه حكومت عبّاسيان را دو برابر زمان حكومت بنى اميّه مىشمرد؛۳ امرى كه آن نيز قابل تأييد و انكار نبوده، امّا در روزگار درگيرى و در عرصه سياست، فرصتطلبان را جذب مىكرده است. اكنون نيز مىدانيم كه حكومت عبّاسيان (۱۳۲ ـ ۶۵۶ ق)، حدود پانصد سال و بيش از پنج برابر حكومت نود ساله اُمَويان (۴۱ ـ ۱۳۲ ق) به طول انجاميد.
در اين دوران، شاهد جعل غاليان رخنه كرده به درون شيعه نيز هستيم. آنان، از فضاى ضدّ اُمَوى و گرايش اوّليه و عوامفريبانه عبّاسيان به اهل بيت عليهمالسلام و علويان، بهرهبردارى كردند و احاديثى را در باره امامان ساختند كه آنان را خدا و پيامبر مىنمود و رهبران غاليان را رسول و وصى و سفير ايشان. اينان، به زودى و تندى به وسيله