399
شناخت نامه حدیث - جلد دوم

۱۱ / ۱۹

حديث‏سازى در عرصه‏هاى گوناگون

۸۴۰.الكفايه فى علم الروايهـ به نقل از ابن لَهيعه ـ: شنيدم يكى از سركردگان خوارج مى‏گفت: اين حديث‏ها، دين شما را مى‏سازند. بنگريد كه دينتان را از چه كسى مى‏گيريد ؛ زيرا ما چون خواستار چيزى بوديم، براى آن حديث مى‏ساختيم.

۸۴۱.تاريخ بغدادـ به نقل از عمر بن مسلم ـ: در مجلسى با عبد العزيز بن حارث حنبلى حضور يافتم. از فتح مكّه سؤال شد كه آيا با مصالحه بود يا به زور ؟ گفت: با زور بود. گفته شد: دليل اين امر چيست ؟ گفت: ابو على محمّد بن احمد بن صوّاف روايت كرد كه عبد اللّه‏ بن احمد بن حنبل گفت: پدرم از عبد الرزاق از مالك يا معمّر،۱ از زهرى از انس روايت كرد كه ياران پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در چگونگى فتح مكّه، اختلاف كردند كه آيا با مصالحه بود يا به زور و آن را از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پرسيدند. فرمود: «به زور بود».
ابن مسلم مى‏گويد: چون از مجلس، بيرون آمديم، به او گفتم: اين، چه حديثى است ؟ گفت: چيزى نيست. آن را در همان جا ساختم كه حجّت و دليل طرف مقابل را از خود دور سازم.

۸۴۲.تهذيب الكمالـ به نقل از جعفر بن محمّد طيالسى ـ: احمد بن حنبل و يحيى بن معين، در مسجد رُصافه، نماز خواندند. داستان‏سرايى، پيشِ رويشان ايستاد و داستان بافت. او گفت: احمد بن حنبل و يحيى بن معين گفتند: عبد الرزّاق از معمّر از قُتاده از اَنَس، برايمان از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين نقل كرد: «هر كس لا إله إلاّ اللّه‏ بگويد، از هر كلمه او، پرنده‏اى آفريده مى‏شود كه منقارش از طلا و پَر او از مرجان است» و شروع به گفتن داستانى كرد كه نزديك به بيست برگه مى‏شود. احمد به يحيى و يحيى به احمد مى‏نگريست و به يكديگر مى‏گفتند: تو برايش گفته‏اى و او مى‏گفت: به خدا سوگند، آن را جز الآن نشنيده‏ام. هر دو با هم ساكت شدند تا آن داستان‏گو، قصّه‏اش را به پايان بُرد و دست‏مزدش را جمع كرد و به انتظار بقيّه آن نشست. يحيى بن معين، با دستش به او اشاره كرد كه بيايد. او به توهّم اين‏كه چيزى مى‏خواهند به وى بدهند، آمد. يحيى به او گفت: چه كسى اين حديث را براى تو گفت ؟ او گفت: احمد بن حنبل و يحيى بن معين. يحيى گفت: من يحيى بن معين هستم و اين، احمد بن حنبل است. ما اين را تاكنون در ميان احاديث پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نشنيده بوديم. اگر مى‏خواهى دروغ بگويى، به غير ما نسبت بده. او به يحيى گفت: تو يحيى بن معين هستى ؟ گفت: آرى. او گفت: همواره شنيده بودم كه يحيى بن معين، احمق است ؛ امّا آن را جز اكنون ندانستم. يحيى به او گفت: چگونه دانستى كه من احمق هستم ؟ گفت: گويى كه در دنيا، يحيى بن معين و احمد بن حنبل ديگرى جز شما نيست. من از هفده احمد بن حنبل و يحيى بن معين غير از شما [حديث]نوشته‏ام !
احمد بن حنبل، [از شرم] آستينش را بر صورتش نهاد و گفت: رهايش كن برخيزد. او برخاست، در حالى كه آن دو را ريشخند مى‏كرد.

1.عبد الواحد مى‏گويد : ترديد از من است .


شناخت نامه حدیث - جلد دوم
398

۱۱ / ۱۹

وَضعُ الحَديثِ في مُختَلَفِ المَجالاتِ

۸۴۰.الكفاية في علم الرواية عن ابن لهيعة: سَمِعتُ شَيخا مِنَ الخَوارِجِ وهُوَ يَقولُ: إنَّ هذِهِ الأَحاديثَ دينٌ، فَانظُروا عَمَّن تَأخُذونَ دينَكُم، فَإِنّا كُنّا إذا هَوَينا أمرا صَيَّرناهُ حَديثا.۱

۸۴۱.تاريخ بغداد عن عمر بن المسلم: حَضَرتُ مَعَ عَبدِ العَزيزِ بنِ الحارِثِ الحَنبَلِيِّ بَعضَ المَجالِسِ، فَسُئِلَ عَن فَتحِ مَكَّةَ، أ كانَ صُلحا أو عَنوَةً ؟ فَقالَ: عَنوَةً. فَقيلَ: مَا الحُجَّةُ في ذلِكَ ؟ فَقالَ: حَدَّثَنا أبو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ الصَّوّافِ، حَدَّثَنا عَبدُ اللّه‏ِ بنُ أحمَدَ بنِ حَنبَلٍ، حَدَّثَني أبي، حَدَّثَنا عَبدُ الرَّزّاقِ عَن مالِكٍ ـ أو مَعمَرٍ، قالَ: عَبدُ الواحِدِ أنَا أشَكُّ ـ عَنِ الزُّهرِيِّ، عَن أنَسٍ: أنَّ أصحابَ رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اختَلَفوا في فَتحِ مَكَّةَ، أكانَ صُلحا أو عَنوَةً، فَسَأَلوا عَن ذلِكَ رَسولَ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَقالَ: «كانَ عَنوَةً»، قالَ ابنُ المُسلِمِ: فَلَمّا خَرَجنا مِنَ المَجلِسِ قُلتُ لَهُ: ما هذَا الحَديثُ ؟ فَقالَ: لَيسَ بِشَيءٍ، وإنَّما صَنَعتُهُ فِي الحالِ أدفَعُ بِهِ عَنّي حُجَّةَ الخَصمِ.۲

۸۴۲.تهذيب الكمال عن جعفر بن محمّد الطيالسي: صَلّى أحمَدُ بنُ حَنبَلٍ ويَحيَى بنُ مُعينٍ في مَسجِدِ الرُّصّافَةِ فَقامَ بَينَ أيديهِم قاصٌّ، فَقالَ: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ حَنبَلٍ ويَحيَى بنُ مُعينٍ، قالا: حَدَّثَنا عَبدُ الرَّزّاقِ، قالَ: أخبَرَنا مَعمَرٌ، عَن قَتادَةَ، عَن أنَسٍ، قالَ: قالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: «مَن قالَ لا إلهَ إلاَّ اللّه‏ُ خُلِقَ مِن كُلِّ كَلِمَةٍ مِنها طَيرٌ، مِنقارُهُ مِن ذَهَبٍ وريشُهُ مِن مَرجانٍ»، وأَخَذَ في قِصَّةِ نَحوٍ مِن عِشرينَ وَرَقَةً، فَجَعَلَ أحمَدُ يَنظُرُ إلى يَحيى ويَحيى يَنظُرُ إلى أحمَدَ، فَيَقولُ: أنتَ حَدَّثتَهُ، فَيَقولُ: وَاللّه‏ِ، ما سَمِعتُ بِهِ إلاَّ السّاعَةَ، قالَ: فَسَكَتا جَميعا حَتّى فَرَغَ مِن قِصَصِهِ وأَخَذَ قِطاعَهُم، ثُمَّ قَعَدَ يَنتَظِرُ بَقِيَّتَها، فَقالَ لَهُ يَحيَى بنُ مُعينٍ بِيَدِهِ أن تَعالَ، فَجاءَ مُتَوَهِّما لِنَوالٍ يُجيزُهُ، فَقالَ لَهُ يَحيى: مَن حَدَّثَكَ بِهذَا الحَديثِ ؟ فَقالَ: أحمَدُ بنُ حَنبَلٍ ويَحيَى بنُ مُعينٍ، فَقالَ: أنَا يَحيَى بنُ مُعينٍ وهذا أحمَدُ بنُ حَنبَلٍ ما سَمِعنا بِهذا قَطُّ في حَديثِ رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فَإِن كانَ ولا بُدَّ وَالكَذِبُ فَعَلى غَيرِنا، فَقالَ لَهُ: أنتَ يَحيَى بنُ مُعينٍ ؟ قالَ: نَعَم، قالَ: لَم أزَل أسمَعُ أنَّ يَحيَى بنَ مُعينٍ أحمَقُ ما عَلِمتُهُ إلاَّ السّاعَةَ، فَقالَ لَهُ يَحيى: وكَيفَ عَلِمتَ أنّي أحمَقُ ؟ قالَ: كَأَنَّهُ لَيسَ فِي الدُّنيا يَحيَى بنُ مُعينٍ وأَحمَدُ بنُ حَنبَلٍ غَيرَكُما، كَتَبتُ عَن سَبعَةَ عَشَرَ أحمَدَ بنَ حَنبَلٍ ويَحيَى بنَ مُعينٍ غَيرَكُما، قالَ: فَوَضَعَ أحمَدُ كُمَّهُ عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: دَعهُ يَقومُ، فَقامَ كَالمُستَهزِئِ بِهِما.۳

1.. الكفاية في علم الرواية : ص ۱۵۱ ، تفسير القرطبي : ج ۱ ص ۷۸ بزيادة «بعد أن تاب» قبل «وهو يقول» ، الموضوعات : ج ۱ ص ۳۸ ، تذكرة الموضوعات : ص ۷ كلاهما نحوه ، لسان الميزان : ج ۱ ص ۱۰ .

2.. تاريخ بغداد : ج ۱۰ ص ۴۶۱ الرقم ۵۶۳۲ ، ميزان الاعتدال : ج ۲ ص ۶۲۵ الرقم ۵۰۹۲ ، لسان الميزان : ج ۴ ص ۱۲۷ الرقم ۷۳ كلاهما نحوه .

3.. تهذيب الكمال : ج ۳۱ ص ۵۵۸ الرقم ۶۹۲۶ ، سير أعلام النبلاء : ج ۱۱ ص ۸۶ الرقم ۲۸ ، تاريخ دمشق : ج ۶۵ ص ۲۶ ، الموضوعات : ج ۱ ص ۴۶ ، تذكرة الموضوعات : ص ۵۴ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    شناخت نامه حدیث - جلد دوم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1311
صفحه از 501
پرینت  ارسال به