پيامبر صلىاللهعليهوآله و بلكه خداوند متعال است، مىتواند با رؤيايى ديگر، آن را به صورت دلخواه تغيير دهد، يا حذف نمايد!
آنچه مىتواند اين تحليل را تأييد كند، اين است كه موضعگيرى اهل بيت عليهمالسلام در برابر رواياتى كه منشأ تشريع اذان را رؤياى عبد اللّه بن زيد مىدانند، پس از استقرار حكومت معاويه است ؛ زيرا اگر چنين شايعه اهانتآميزى در باره پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله، در دوران حيات امام على عليهالسلام نيز وجود داشت، بىترديد، آن امام در برابرش موضع مىگرفت، در حالى كه در تاريخ، نخستين برخورد اهل بيت عليهمالسلام با اين شايعه از سوى امام مجتبى عليهالسلام پس از جريان صلح او با معاويه ثبت شده است.۱
همچنين گزارش ذيل نشان مىدهد كه معاويه در پى خاموش كردن نداى اذان بوده است. گزارش كننده اين نكته، مغيرة بن شعبه، دوست و كارگزار معاويه است و راوى اين ماجرا، فرزند مغيره ـ مطرف ـ است. او مىگويد:
شبى «پدرم مغيره» آمد و از خوردن غذا خوددارى كرد. او را غمگين ديدم. ساعتى منتظرش ماندم و خيال كردم كه براى ما يا در كار ما اتفاقى افتاده كه او اندوهگين است. به او گفتم: چه شده است كه امشب غمگين هستى؟ گفت: فرزندم، من از نزد خبيثترينِ مردم مىآيم! گفتم: چه اتفاقى افتاده است؟ گفت: با معاويه تنها نشسته بودم كه به او گفتم: اى امير مؤمنان، تو از ما به حكومت رسيدى. كاش دادگرى نمايى و بساط نيكوكارى بگسترانى؛ چرا كه تو ديگر مُسن شدهاى! كاش به برادرانت از بنى هاشم نگاه لطفى كنى و به خويشاوندانت رسيدگى نمايى! به خدا سوگند كه امروزه، ديگر چيزى (قدرتى) ندارند كه از آن بترسى.
معاويه به من گفت: هرگز! آن مرد تَيمى به حكومت رسيد و عدالت پيشه كرد و خوبىها نمود؛ اما به خدا سوگند كه با مُردنش، نام او نيز مُرد و فقط ممكن است يك نفر پيدا شود و بگويد: ابو بكر. سپس آن مرد عَدىِ (عمر) به حكومت رسيد و