۷۸۵.تفسير القرُطُبى:... گروهى حديث را به گمان خود براى تقرّب خدا ساختند و مردم را به فضيلت كارها، فرا مىخوانند، آن گونه كه از اين افراد نقل شده است: ابو عصمه نوح بن ابى مريم مروزى، محمّد بن عَكاشه كرمانى، احمد بن عبد اللّه جويبارى و ديگران. به ابو عصمه گفته شد: چگونه اين حديث را از عِكرِمه از ابن عبّاس، در باره فضل يك يك سورههاى قرآن، نقل مىكنى ؟ گفت: من ديدم مردم از قرآن، روى گردانده و به فقه ابو حنيفه و تاريخ جنگهاى محمّد بن اسحاق، روى آوردهاند. از اين رو، اين حديث را براى تقرّب به خدا ساختم.
۱۱ / ۸
حديثسازى در فضيلت اهل بيت علیهم السلام
۷۸۶.رجال الكشّىـ به نقل از يحيى بن عبد الحميد حمانى، در كتابش در باره اثبات امامت امير مؤمنان عليهالسلام ـ: به شريك۱ گفتم: برخى افراد، ادّعا مى كنند كه جعفر بن محمّد، در حديث، ضعيف است. او گفت: ماجرا را برايت مىگويم:
جعفر بن محمّد، مردى شايسته، مسلمان و پارسا بود. افراد نابخرد، گِرد او را گرفتند و بر او وارد مىشدند. چون از نزدش بيرون مىآمدند، مىگفتند: جعفر بن محمّد، برايمان حديث گفت و سخنانى مىگفتند كه سراسر، منكر و دروغ و بربسته به [امام] جعفر [صادق عليهالسلام]بود. آنان، با اين كار، نان مىخوردند و از مردم، پول مىگرفتند و از اين راه، هر كار زشتى را مىكردند. مردم هم اينها را از آنان شنيدند. برخى، [آنها را باور كردند و] هلاك شدند و برخى، انكار كردند. از اين دستهاند: مفضّل بن عمر،۲ بنان، عمرو نَبطى و غير ايشان. اينها گفتند كه [امام]جعفر [صادق عليهالسلام] به آنها گفته: «معرفت امام، از نماز و روزه، كفايت مىكند» و براى ايشان، از پدرش از جدّش و او از وقايع پيش از قيامت [مانند رجعت]، برايشان سخن گفته است و اين كه على عليهالسلام، همراه باد در ابرها پرواز مىكند و او پس از مرگ، سخن مىگويد و او در جايگاه غسلش، حركت مىكند و اين كه امام، خداى آسمان و خداى زمين است. اينان براى خداوند، شريك قرار دادند و نابخرد و گمراهاند.
به خدا سوگند، [امام] جعفر [صادق عليهالسلام] هيچ يك از اينها را نگفت. او با تقواتر و پارساتر از اين بود كه چنين بگويد. مردم، اين گفتهها را شنيدند و او را ضعيف دانستند و اگر [امام] جعفر [صادق عليهالسلام] را مىديدى، مىدانستى كه او ميان مردم، يگانه [و بىنظير] است.
1.شريك بن عبد اللّه بن سنان بن انس ، از محدّثان اهل سنّت و قاضى كوفه در دوره بنى عبّاس و از نسل سنان بن انس ، قاتل سيّد الشهدا عليهالسلام است ميزان الاعتدال : ج ۲ ص ۲۷۰ . او اگر چه با برخى شيعيان، ارتباط داشت و گاه علاقه خويش به امير مؤمنان و امام صادق عليهماالسلام را اظهار مىكرد، ولى در ايّام قضاوت خويش با شيعيان، ناسازگارى كرده، شهادت آنها را در دادگاه نمىپذيرفت . توجيه او براى عمل خويش ، عملكرد برخى از غاليان، همانند بنان بود ؛ ولى او افراد ديگر متّهم به غلو، همچون مفضّل بن عمر را نيز بدانان، ملحق كرده است .
2.در منابع حديثى و رجالى ، گزارشهايى در ستايش و نكوهش مفضّل بن عمر، وجود دارد ر . ك : رجال الكشّى : ج ۲ ص ۶۱۲ ـ ۶۲۱ ، معجم رجال الحديث : ج ۱۹ ص ۳۱۷ ـ ۳۳۰ . ظاهرا ارتباط و تمايل اوّليه او به ابو الخطّاب و غاليان، سبب پديد آمدن اين گزارشها شده است . از اين رو، برخى همانند ابن غضائرى و نجاشى، او را به شدّت تضعيف كردهاند و برخى همانند شيخ مفيد، او را ثقه شمردهاند .