۷۷۲.الطبقات الكبرىـ به نقل از منقع ـ: زكات شتران قبيلهمان را براى پيامبر صلىاللهعليهوآله بردم و گفتم: اينها، زكات ماست. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمان داد آنها را بگيرند. گفتم: دو شتر ماده ميان آنها، هديه و از آنِ شماست. هديه را از زكات، جدا كردم و چند روزى [در مدينه] ماندم. متوجّه شدم مردم چنين مىگويند كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، خالد بن وليد را به سوى افراد قبيله مُضَر فرستاده تا زكاتشان را بگيرد. من گفتم: او به سوى ما روانه شده و به خدا سوگند، ما و خانوادههايمان، ديگر مالى [براى پرداخت زكات]نداريم. من زكات را اينجا پرداختم، پيش از آن كه خالد، پيش آنان برود. پس نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله رفتم. او بر شتر مادهاش بود و كنارش مردى سياهپوست، و قد بلند بود كه سرش [در حالت پياده] رو به روى سرِ پيامبر صلىاللهعليهوآله [در حالت نشسته روى شتر] بود و كسى را از او بلندتر نديده بودم. چون نزديك شدم، گويى سر به سوى من، فرود آورد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله، او را نگاه داشت. گفتم: اى پيامبر خدا ! مردم، چنين و چنان مىگويند.
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، دستانش را بالا بُرد تا آنجا كه به سفيدى زير بغلش نگريستم. سپس فرمود: «خدايا! من برايشان روا نمىشمارم كه به من، دروغ مىبندند».
۱۱ / ۴
خبر دادن پيامبر صلّی الله علیه و آله از حديثسازى پس از خود
۷۷۳.پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: مردمى در آخر امّتم، حديثهايى برايتان مىگويند كه نه شما و نه پدرانتان نشنيدهايد. از آنها برحذر باشيد.
۷۷۴.پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: در آخرْ زمان، دجّالهاى دروغگويى خواهند بود كه احاديثى برايتان مىآورند كه نه خودتان و نه پدرانتان نشنيدهايد. از آنها بر حذر باشيد تا شما را گمراه و مفتون نكنند.