شده حفظ كرده، ولى ناسخ را حفظ نكرده است ؛ درصورتى كه اگر مىدانست نسخ شده است، حتما آن را رها مىكرد و اگر مسلمانان ـ وقتى آن حديث را از او شنيدند ـ مىدانستند كه منسوخ است، قطعا آن را نمىپذيرفتند.۱
۳ / ۱. تقيّه
تقيّه، بيشتر به شكل اظهار گفتار و كردارى مخالف با دستورهاى اصلى دين و يا عمل نكردن به آن، تحقّق مىيابد. در تقيّه، امام معصوم، يا راوى، براى حفاظت از خود و ديگر گروندگان به دين، حكم اصلى دين را كنار مىنهد و خود را با كسى يا گروه و حكومتى جبّار، همراه نشان مىدهد. گاه ابراز اين حكم جديد و ناسازگار، زمينهساز يك تعارض آشكار با احاديث اصلى در باره آن مسئله و اختلاف درونْدينى مىشود. پرسش، اين است كه: چگونه مخالفت با بخشى از دستورهاى دينى، يا كتمان برخى از احكام آن، مىتواند به مصلحت باشد؛ امّا عمل به دستورهاى اصلى، زيانهاى جانى و مالى پديد آورَد؟
پاسخ اين پرسش، در گرو توجّه به تاريخ صدر اسلام است. پس از سپرى شدن دوره كوتاه تسلّط همهجانبه پيامبر صلىاللهعليهوآله، نگهبانان اصلى دين، كنار زده شدند و مؤمنان واقعى، در پرده رفتند. جاهليت كهن، در جامهاى نو، سر بر آورْد و در شام و سپس بغداد، بر تخت سلطنت نشست و چنان چيره شد كه نه تنها عمل كردن، بلكه بيان برخى احكام واضح دين، جرم به شمار مىآمد و شهرت يافتن كسى به «جعفرى» و «علوى»، براى دستگيرى، شكنجه و حتّى قتل او، دليلى كافى مىنمود.
پس از قيام امام حسين عليهالسلام، قيامها و حتّى اعتراضهاى سادات حسنى و زيدى، به شدّت، سركوب شد و امامان شيعه، يا از سخن گفتن منع شدند، يا زير فشارهاى خُرد كننده حكومت، ناگزير، به برخى همراهىهاى صورى و موافقتهاى ظاهرى با گفتمانِ چيره، تن دادند. آنان، سياست صبر و بردبارى را پيشه خود كردند و با كمال