مىشود:
۱. متنْ محور بودن. منبع اصلى براى فهم معارف اسلام و دستيابى به تكاليف شرعى،متن قرآن و حديث است. اين جايگاه، اقتضا دارد كه به صدور، صحّت و دلالت منابع متنى خود، اطمينان داشته باشيم. قرآن، منبع اصلى و بدون تصحيف و تحريف، در اختيار همه است؛ ولى حديث به عنوان حاكى سنّت، گونهاى كوشش بشر و نيازمند بررسى است. از اين منظر، عرضه حديث و دستيابى به نظر معصوم عليهالسلام در باره آن، ضرور جلوه مىكند و نقش جريان عرضه در شكلگيرى معارف اسلامى و پاسدارى از حريم حديث، روشن مىشود.
۲. آسيبهاى نقل حديث. نقل حديث، گاه دستخوش آسيبهايى گشت كه تعامل با آن را مشكل ساخت. راويان و محدّثان، كوشيدند با عرضه اين نقلها بر امامان عليهمالسلام، آسيبهاى دامنگير حديث را بزُدايند. بسيارى از اين آسيبها، اكنون روشن و گردآورى شدهاند.۱
۳. پيدايش و گسترش احاديث ساختگى. تقدّس و حجّيت حديث، موجب شد تا برخى سودجويان، به جعل حديث، اقدام كنند. اين جريان، در دوره اُمَويان گسترش يافت و به سبب آلوده كردن فضاى علمى، زمينه رويارويى معصومان و راويان ايشان را فراهم آورد. جريان عرضه حديث، بخش مهمّى از اين رويارويى است، هر چند محدود به آن نمانْد و دستاوردهاى ديگرى نيز به ارمغان آورد.
۴. ابهام در برخى روايات. جدا شدن قرينههاى مقامى و سياقى كلام، گاه به ابهام سخن مىانجامد. همچنين تفاوت سطح معرفتى مخاطب كلام امام و حديثپژوهان بعدى، مىتواند ابهامآفرين باشد. افزون بر اين، درايت و فهم عميق حديث، نياز اصلى فقيهان و ژرفنگران وادى معارف و سفارش ائمّه عليهمالسلام است.۲ رجوع به خبرگان در اين علم، بويژه امامان، شيوه رهروان حقيقت بوده است.